نمرات میان ترم دانشجویان دانشگاه فرهنگیان . پردیس شهید بهشتی
اطلاعیه. دانشگاه فرهنگیان ( پردیس شهید بهشتی )
دانشجویان محترم
تمامی اطلاعات در مورد آزمون درس نظام تربیتی در اسلام
( نوع آزمون، نمونه سئوالات درس، نمرات آزمون میان ترم و.... )
بر روی
همین وبسایت
قابل مشاهده است .
در صورت هرگونه سئوال راجع به آزمون، در قسمت نظرات، پیام بگذارید .
این پیام ها فقط توسط مدیر وب قابل مشاهده است .
موفق باشید - جلیلی پروانه
آزمون میان ترم 95/9/14
آزمون میان ترم
دانشگاه فرهنگیان
(پردیس شهید بهشتی)
دانشجویان ادبیات عرب
95/9/14
غیبتدر آزمون به منزله صفراست
موفق باشید - جلیلی
نمرات آزمون میان ترم دانشجویان ادبیات عرب . دانشگاه فرهنگیان .پردیس شهید بهشتی
اعلام نمرات میان ترم. دانشجویان ادبیات عرب . دانشگاه فرهنگیان . پردیس شهید بهشتی
نمرات آزمون میان ترم درس
نظام تربیتی در اسلام
بر روی همین وب (بعد از کلیک بر روی عنوان مشاهده یادداشت خصوصی و وارد کردن رمز عبور)
قابل مشاهده است .
درصورت هرگونه سئوال فقطدر قسمت نظراتپیام بگذارید .
این پیام ها فقط توسط مدیر بررسی می شود .
موفق باشید . جلیلی
ولادت حضرت مهدی (عج) مبارک
« مهدیمان خواهد آمد »
تقدیم به دوستان فردوس2
جلیلی
نمونه سئوالات معارف 1 و اندیشه 1
نمونه سئوالات تشریحیمعارف اسلامی 1
و اندیشه اسلامی 1
در همین بلاگ ( پایین صفحه ) و در
وبلاگ فردوس 3
قابل دسترسی است .
( بخش های 2و4و5و6 )
فقط سئوالات دانشجویان مقطع کارشناسی
تستی و تشریحی خواهد بود
موفق باشید . جلیلی
نمونه سئوالات درس نظام تربیتی
دانشجویان عزیز
نمونه سئوالات درس :
نظام تربیتی در اسلام
در همین وب
و در وبلاگ فردوس3
قابل مشاهده است .
جلیلی پروانه
درس: تاریخ اندیشه ها و عمل تربیتی در اسلام و ایران
درس : تاریخ اندیشه ها و عمل تربیتی در اسلام و ایران
بخش اول: آموزش و پرورش در دوره باستان ایران
پژوهش و بررسی زندگی گذشتگان راهگشای زندگی ما و آیندگان است و آنان که گذشته خود را فراموش کنند محکوم به تکرار آن هستند . حال که مقدمه حرکت به سوی آینده تفکر در گذشته است ، پس باید گذشته را خوب شناخت ، از آن درس گرفت و پند آموخت با این برداشت ، وظیفه آموزگاران و متولیان آموزش و پرورش که قاعدتاٌ از طبقه روشنفکر جامعه اند ، آن است که:
دانشجویان عزیز ادامه مطلب را مطالعه بفرمایید
تقدیم به دوستان فردوس2
جلیلی پروانه
درس : تاریخ اندیشه ها و عمل تربیتی در اسلام و ایران
بخش اول: آموزش و پرورش در دورهباستان ایران
پژوهش و بررسی زندگی گذشتگان راهگشای زندگی ما و آیندگان است و آنان که گذشته خود را فراموش کنند محکوم به تکرار آن هستند . حال که مقدمه حرکت به سوی آینده تفکر در گذشته است ، پس باید گذشته را خوب شناخت ، از آن درس گرفت و پند آموخت با این برداشت ، وظیفه آموزگاران و متولیان آموزش و پرورش که قاعدتاٌ از طبقه روشنفکر جامعه اند ، آن است که:
1- میراث فرهنگی و آنچه را که از گذشتگان بازمانده است اخذ کنند
2 - ضرورت ارزیابی و ارزش سنجی میراث فرهنگی را همیشه در نظر داشته باشند
3- میراث فرهنگی را پالایش کرده از عیب و نقص احتمالی پاک کنند و چیزی بر آن بیفزایند
4- میراث فرهنگی را کاملتر ، صحیح تر و پر بارتر به نسل بعد ، به گونه ای تحویل دهند که آیندگان نیز همین روند را با دقّت دنبال کنند . به فرزندان خود بیاموزند با سعه صدر و با دید عقلایی به بررسی بپردازند و از تعصبات جاهلانه و تنگ نظریها که آفتی بزرگ بر سر راه تکامل یک جامعه است ، بپرهیزند.
دانشمندان ، تاریخرا علم مطالعه و تکامل جامعه بشری برای پند آموزی در راه آینده تعریف کرد ه اند.
بخشی از میراث فرهنگی هر جامعه ، تاریخ آموزش و پرورش آن جامعه است . تاریخ آموزش و پرورش دو وظیفه را پیشنهاد می کند .
الف) بازیابی گذشته
ب) نوسازی آن در شرایط حاضر
آموزش و پرورش در کشو ر ما از زمان های پیش از اسلام ( دوره باستان ) آغاز شده و پس از طلوع اسلام با مایه گرفتن از تعالیم حیات بخش اسلام به عنوان نقطه عطفی نورانی در تمدن بشر مطرح شده است . اصولاٌ فرهنگ ایران و اسلام هر دو از یکدیگر متأثر شده اند و این نوع بهر گیری مقبول است. این بهره گیری و تأثر در جهت پویایی بوده ، نه به صورت جریانی یک طرفه از این سو یا از آن سو! به گونه ای که شناخت یکی بدون دیگری تقریباٌ ناممکن است.
فرهنگ امروزی ما دارای دو بالایرانی و اسلامیاست.مرحوم دکتر عیسی صدیق پنج اهمیت برای تاریخ فرهنگ (آموزش و پرورش ) ذکر کرده است :
الف) نحوه ترقی فکر بشر و شناخت مسأله پرورش در هر دوران
ب) تاریخ فرهنگ گذشته ، پایه و اساس آموزش و پرورش امروز است
ج) راهی برای شناخت اصول و فلسفه پرورش جامعه است
د) محرک بزرگ اخلاقی است
ه) سوابق نهادهای فرهنگی را مشخص می کند
نکات اساسی آموزش و پرورش در دوره باستان
منظور از دوره باستان در ایران همانا از زمان پیدایش خط و آغاز تاریخ نگاری تا طلوع اسلاماست که با مطالعه این دوران نتایج زیر بدست می آید :
1- بومیان این سرزمین پیش از ورود آریاها ، با فرهنگ و تمدن ایلام ، بابل و آشور آشنا بودند
2- تاریخ مکتوب ایران اعم از سنگ نوشته ها ، روی ظروف و غیره از سده هشتم پیش از میلاد آغاز می شود
3- در حدود چهارده سده ، سلسله هایی مانند مادها ، هخامنشیان ، سلوکی ها ، اشکانیان، و ساسانیان بر پهنه ایران و حتّی کشورهای مجاور فرمانروایی کردند .
4- مردم در برخی زمانها از آزادی نسبی برخوردار بودند ولی در برخی موارد حکومت های خود کامه عقیده خود را به مردم تحمیل می کردند و عدالت اجتماعی برقرار نبود .
5- دولت هخامنشی بیش از سایر حکومت ها به اخلاق و به جهاتی ، به دین توّجه داشت.
6- ساسانیان به ملی گرایی روی آوردند و پادشاهان برای تثبیت پایه های حکومت از دین و آیین زردشتی بهره گرفتند . ساسانیان نیای خود را دارای فرّه ایزدی می دانستند . اوج طبقه گرایی را در دوران ساسانیان شاهدیم .
7- برجسته ترین آیینی که ایرانیان با آن شتاخته می شوند آیین زردشت «زرتشت» است.
8- ترکیب فرهنگ های ایرانی و اسلامی موجب حفظ و نگهدار ی و پر بارتر شدن بسیاری از آداب و رسوّم شد.
سیر تحول خط در دوره باستان
هر خط ، به طور کلّی مراحل زیر را تا به امروز پیموده است :
1- خط تصویری : تصویر خورشیدرا نشانه لفظ روز و تصویر ماهرا نشانه لفظ شب می دانستند.
2- خط هجایی : حالت ساده شده تصاویر با علائم و نقوش ویژه ای که در واقع با هجّی کردن کلمات آغاز شده است.
3- خط الفبایی : مرحله تکامل خط که امروزه با تغییراتی مورد استفاده قرار گرفته است.
در ایران ، ابتدا مادها ( حدود سده هفتم پیش از میلاد ) تلاش کردند تا خط میخی قدیم را از حالت نموداری به حالت الفبایی در آورند. خط میخی ایرانی 42 حرف دارد که 36 نشانه آنها الفبا و 7 نشانه دیگر نوعی پندار نگاری است. ( مانند خدا ، اهورا مزدا ، زمین ، کشور و شاه )
انواع خط های باستانی
1- خط میخی : از آغاز فقط در سنگ نوشته ها به کار رفته و به تدریج متروک شده است . این خط توسط سومریان اختراع شد و در دوران هخامنشیان در ایران رواج یافت . نمونه های این خط در بیستون ، تخت جمشید و مصر پیدا شده است .
2- خط دین دبیره : این خط ، خط نوشته های دینی ساسانی بوده و از کاملترین نمونه خطهای الفبایی است . خط کنونی اوستایی در زمان ساسانیان از خط پهلوی گرفته شد .
این خط تا به امروز کاملترین خط جهان شناخته شده است .
3- خط آرامی: این خط پایه و اساس خطهای پهلوی اشکانی و ساسانی بوده است
در دوران اشکانیان برای نوشتن از خط پهلوی اشکانی و خط یونانی استفاده می شد و سکه هایی با این خط یافت شده است.
با ظهور مانی یعنی از 265 میلادی به بعد خط دیگری به وجود آمد . ابتکار مانی در زمینه خط بسیار مهم بود . او رسم الخطی پدید آورد که مناسب با تلفظ و معادل با صوت ها و حرکت های زبان پهلوی بود.
جهت نگارش خط ها
1- خط میخی به شکل افقی و یا عمودی نوشته می شد . این خط که بر گرفته از خطهای سومری ، کلدانی ، و آشوری است که دارای 41 علامت بوده و از چپ به راست نگاشته می شد و تا دوره اشکانی رواج داشت
2- خط پهلوی : الف) پهلوی اشکانی ب) پهلوی ساسانی
که هر دو از چپ به راست نوشته می شد.
3- خط اوستایی : این خط که دارای 40 علامت بود و از راست به چپ نوشته می شد.کاملترین و آسانترین نوع خط بود . این خط ، به خط زند نیز معروف است .
4- خط سُغدی: شبیه به پهلوی که از آرامی گرفته شده است.
5- خط مانی : شبیه به پهلوی که از آرامی گرفته شده است.
سیر تحول زبان در دوران باستان
می توان گفت که زبان باستان ، دو شاخه اصلی داشته است :
1- زبان هندی باستان یا زبان سانسکریت که کتاب مقدس ودّا با آن نوشته شده است.
2- زبان و خط اوستایی که کتاب مقدس زرتشت یعنی اوستا با آن نوشته شده است . کهن ترین بخش های اوستا سرود های مذهبی گاتها ست که بخشی از آن منسوب به خود زردشت است . گاتها منظوم بوده و پیرامون پرستش اهورامزدا و نفی پرستش دیوهاست . این زبان ، به زبان ایرانی های شرقی نزدیک بوده و در دوره ساسانی چندان قابل فهم نبود .
زبان فارسی باستان برادر زبان اوستایی و زبان سانسکریت است . این زبان مادر زبان پهلوی ( فارسی میانه ) است ، پس زبان پارسی امروزی نوه زبان پارسی قدیم است .
برخی از کتبیه های دوران هخامنشی به خط های میخی ، ایلامی و بابلی هستند و بزرگترین کتبیه جهان ، کتبیه داریوش بزرگ و به خط میخی در بیستون است .
زبان پارتی موسوم به زبان وسطی ( زبان پهلوی اشکانی ) بیشتر در نواحی شمال و شرق ایران رواج یافت . زبان پارتی را به خط آرامی می نوشتند ، نام دیگر این زبان (پهلوانیگ ) بود . زبان پهلوی دوران ساسانی زبانی کاملتر و تقریباٌ دارای همان ویژگی های دوره پهلوی اشکانی بود.
هدف آموزش ها در ایران باستان
در کتاب دینکرت ( از کتاب های دینی زردشتی در سده های اوّلیه اسلامی ) چنین آمده است :
پرورش را باید مانند زندگی مهم شمرد ، هر کس باید به وسیله پرورش و فراگرفتن و خواندن و نوشتن خود را به پایگاه ارجمند رساند و با رعایت دستورات دینی و استفاده از پندنامه ها ، قانون و نظم را نگه دارد. بر پایه نوشته مینوی خرد : هر کس انتظار داشت که فرزند ش بر افتخار خانواده و میهنش بیفزاید . پند نامه زردشت نیز پدر و مادر را مسئول پرورش فرزند شناخته و عقیده دارد نتیجه کارها ی نیک کودک به والدین نیز می رسد .
هدف های پرورشی در ایران باستان
1- خدمت به اجتماع و کشور
2- خدمت به خانواده و کمک به والدین و مسؤولیت پذیری
3- بهبود ی آموزش و پرورش شامل سه بخش « اخلاق و دین ، ورزش و پرورش بدنی ، خواندن ، نوشتن و حساب کردن » و خاص طبقات ویژه ای بود .
انواع آموزش ها در ایران باستان
الف) آموزش دینی و اخلاقی
نخستین ، رسمی ترین و همگانی ترین نوع آموزش در ایران باستان ،آموزش دینی و اخلاقی بود که بیشتر در مراکز مذهبی آموزش داده می شد . بر اساس همین باور ،مراکز مذهبی ونگارش کتاب های دینی مانند گرد آوری و توّجه به اوستا و قرار دادن موقوفه هایی برای آتشکده ها ، در ایران باستان فراوان بودند .
در پند نامه بزرگمهر آمده است : هر کس باید یک سوّم از شبانه روز را صرف پرورش دینی کند . در سنین بلوغ ، آموزش دینی از خانه با آتشکده ها واگذار می شد . در پرورش اخلاقی ، نکته مهم توجّه به راستی بود .
هِر دوت مورخ یونانی نوشته است : ایرانیان ، سه مطلب را به فرزندان خود می آموختند : سواری ، تیر اندازی ،راستگویی ، این آموزشها بیش از آنچه که جنبه نظری داشته باشد ، به صورت عملی فرا گرفته می شد .
ب)آموزش اداری و کشوری
برای اداره کشور پهناور ی مانند ایران باستان ، نیازبه مدیرانی بود که بتوانند هدفها و سیاست های دولت مرکزی را اجرا کنند . بر این اساس ، پرورش و آموزش کار گزاران ، حتّی از طبقه اشراف و درباریان لازم بود. برای نمونه، در زمان هخامنشایان برای اداره کشور که به 28 استان «ساتراپ» تقسیم می شد و اداره طبقات اجتماعی گوناگون مانند در باریان ، روحانیون ، دامداران ، برزگران ، صنعتگران و سرانجام سپاهیان ، لزوم پرورش مدیران و مسئولان مطلع ، متبحر و با تجربه احساس می شد .
هردوت مورّخ یونانی می نویسد : مخترع پُست و چاپار ، ایرانیان دوره هخامنشی بودند و هیچ انسانی به سرعت پیک پارسی نمی تواند مسافرت کند . حتی در دربار هخامنشیان نوعی روزنامه« که نشانه ای از توّجه به خبر گیری و خبر رسانی است » وجود داشت .
ج)آموزش نظامی
کورش ارتشی را آموزش داد و مهیا کرد که عبارت بودند از : سواره نظام ، پیاده نظام و ارابه های جنگی . علاوه بر این سپاه جاویدان و گارد شاهنشاهی نیز از جمله ارتشیان باستان بودند .از زمانی که فنیقی ها تابع حکومت هخامنشی شدند به دستیاری آنان ، ارتش ایران دارای نیروی دریایی کار آزموده و آموزش دیده شد. در آیین نامک که از دوران ساسانیان به جای مانده ، روش صحیح تیر اندازی و برخی فنون نظامی توضیح داده شده است . ژان گاژه فرانسوی می گوید : شاپور اوّل برای ساختن و یاد دادن روش استفاده از منجنیق سه استاد را از حکومت روم در خواست کرده بود .
امام شوشتری در مجله بررسیها ، وظایف فرماندهی ، شیوه شبیخون زدن به دشمن ، چگونگی خبر گیری و دیگر مسایل نظامی دوران باستان را به تفصیل نوشته که خود ، گویای توجّه به آموزش نظامی در ایران باستان است.
د)آموزش سیاسی
با توجّه به متن اعلامیه حقوق بشر کوروش ، می توان گفت مبانی اصولی آموزش سیاسی در ایران بر محور آزادی فردی ، عدالت اجتماعی ، تساوی حقوق ، نگهبانی مرزها ، احترام به مقدسات ملل و ادیان و تعهد نسبت به روابط صحیح بین الملل و آزادی عقاید بوده است.
پروفسور گیر شمن می گوید : با ظهور او (کوروش) نسیمی در جهان وزیدن گرفت و انسان دوستی و نظم و قانون را جانشین آنها (ظلم و جنایات ) ساخت.
گِزنِفون در کوروش نامه می نویسد : اطفال به مکتبها می رفتند تا ادب بیاموزند و رؤسا و مدیران و مسژولین اکثر اوقات روز مراقب حال آنان بودند و قضاوت و عدالت را میان آنان اجرا می کردند .
او در جای دیگر می گوید : در قوانین ایران به مصالح کوروش بزرگ دستور داد استان داران قوانین هر استان را گرد آوری کنند و برای او بفرستند . کوروش از آن نوشته ها قانونی کلی و جامع در همه زمینه ها تهیه کرد . همچنین ، داریوش کبیر دستور داد تا از مجموعه قوانین کشورهای تابعه و قوانین کشورهای بیگانه ، متناسب با وضعیت آن روز کشور ایران ، یک قانون اساسی جامع فراهم کنند .
نوشتن مفاد تعهد نامه ها به زبانهای گوناگون دلیلی است بر این که دیپلماسی آن روزگاران در حد بالایی از رشد سیاسی بود و از این رو ، سیاست مداران ایران نیز می بایستی با زبان های بیگانه آشنایی داشته باشند .
جاحظ مورخ عرب می گوید : اعراب آداب و رسوم مناسب و قوانین و رمز حکومت را از ایرانیان آموخته اند .
ه)آموزش صنعتی و حرفه ای
شاید تنها وجود اشیاء فلزی از طلا ، نقره ، مس و غیره که در کشفیات باستان شناسی به دست آمده و در موزه ها ی دنیا موجود است برای اثبات توجّه ایرانیان به صنعت و هنر و حرفه کافی باشد .
گزنفون می نویسد : در شهرهای بزرگ ساختن اشیاء مختلف به عهده صنعتکاران مخصوصی بوده است.
بنا به گفته پروفسور اِنسی مان انگلیسی : هیچیک از شاخه های صنعت و هنر اروپایی سده های میانی را نمی توان دید که نفوذ و تأثیر هنر دوره ساسانی در آن دیده نشود .
با توجّه به مداراک تاریخی ، هنر و دانش سفال گری ، فلزکاری ،بافندگی ، چوب و شیشه و حتّی کاغذ سازی در دوران باستان از اهمیت برخوردار بوده و کار گزاران برجسته مورد تقدیر و تشویق قرار می گرفتند .اکنون فرشی در موزه آرمینا ژ لنینگراد وجود دارد که بنا بر عقیده رودِنکو متعلق به دوران هخامنشی و حتّی سده های پیش از آن است . این فرش به نام محل پیدا شدن آن به پازیلیک معروف است.
و) آموزش بهداشت و نیرومندی
این آموزش بر اساس باورها ی دینی بود و جنبه ملّی نیز داشت . ایرانیان تندرستی و نیرومندی را از اَهورا مزدا می دانستند و هنگام نبرد از او یاری می طلبیدند . کودکان از 6-5 سالگی به تمرین تیر اندازی می پرداختند و در سنین بالاتر آموزش های سنگین تر ورزشی را می آموختند.
ز)آموزش هنری
پروفسور پوپ می گوید : هنر ، هدیه دایم ملت ایران به تاریخ جهان بوده است . گردن بندهای زرین لرستان و مهره های شیشه ای مکشوفه آذربایجان گرفته تا گوشواره های مکشوفه در لرستان و ستونهای تخت جمشید و کنده کاریها و حجّاریها همه و همه نشانگر توجّه و علاقه ایرانیان به تکامل این هنر و استفاده از هنرسایر ممالک بوده است.این هنر بیشتر در اختیار درباریان بوده است.
مکتب های نقاشی مانی و پیکر نگاری آن و استفاده از رنگها و مینیاتورهای مکشوفه و پیکر تراشی های طاق بستان ، تخت جمشید ، دست ساخته ها ، مجسمه های مفرغی ، مرمری ، حکاکی ، مهر سازی ، سکه زنی و ... بیان کننده علاقه و توجّه به آموزش و رواج انواع هنرهای آن زمان در ایران باستان در اندازه بالایی است.
پروفسور کامرون آمریکایی بر اساس بررسی سی هزار لوح گلی به دست آمده از تخت جمشید که در موزه دانشگاه شیکاکو نگهداری می شود ، می نویسد : تمدن و فرهنگ ایران باستان به گونه ای بوده که در زمینه های نجوم ، ریاضی ، کارهای ساختمانی ، گاه شماری پیشرفت زیادی داشته اند . در برخی لوحه ها دستمزد صنعت گران و کار گران به خط ایلامی مشاهده شده و اسامی کار کنان آن زمان در این لوح ها به خط پارسی است.
ح ) آموزش دختران
در کتاب ماتیکان هزار داستان آمده است عده ای از بانوان از یک قاضی مسأله ای را می پرسند و چون او نمی تواند پاسخ گوید ، اعلام می دارند جواب در شرح و تفسیر مُغان ثبت شده است . این مطلب می رساند احتمالاٌ گروهی از زنان اجازه داشتند در امر قضا و داد گستری مطالعاتی داشته باشند ، چنان که عده ای از دختران درباری نیز به آموزش امور سیاسی پرداخته بودند.
در دینکرات به نقل از اوستا آمده است : به دختران باید خانه داری آموخت.
آموزش و پرورش در دورهی هخامنشی
در دورهی هخامنشی تعلیم و تربیت در خانواده، آتشکده و آموزشگاه درباری صورت میگرفت. «دوران تحصیل از سنهای 5 تا 7 سالگی آغاز میشد و در چنین سنی کودک مرحلهی نخست آموزش را در محیط خانواده میگذراند و برای ورود به مدرسه و دورهی آموزش عمومی و همگانی آماده میشد. زمان تحصیل و مدت آموزش در این دوره سه مرحله بود که به نسبت رشد و قوای جسمانی و ذهنی روحیات و و هدفها و نیازهای اجتماعی متغیر بود.
مرحلهی اوّل ـ آموزش خانوادگی، که طی آن مهمترین و اساس شالودهی تربیت و آموزش ایجاد میشد و مادر وظیفهی سنگینی بر عهده داشت. در این مرحله سعی بر این بود که آداب و رسوم به طفل آموزش داده شود و از معاشرت با همبازیهای ناباب و ناشایست جلوگیری شود.
مرحلهی دوم ـ آموزش عمومی، از هفت سالگی آغاز و تا 15ـ14 سالگی ادامه داشت. در این دوره آموختههای محیط خانواده شکل و قوام میگرفت و معلماننقش راهنماداشتند. علاوه بر آموزشهای نظری به آموزشهای علمی و تربیت بدنی نیز پرداخته میشد.
مرحلهی سوم ـ آموزش اختصاصی، که با بلوغ و رشد هیجانات در فرد مصادف بود. در این مرحله استعدادها شناسایی و با توجه به استعداد فرد رشتهی تخصصی به او آموزش داده میشد.
آموزش و پرورش در دورهی اشکانی
در دورهی اشکانیان روحانیان زرتشتی نه تنها وظیفهی آموزش دینی کودکان را به عهده داشتند، بلکه وظیفه داشتند آنها را به حرفه و فن و دانشی دیگر نیز بیارایند. اینکه همه کس حق فراگیری همهی دانشها را نداشتند، مربوط به عقیدهی زرتشت نیست، بلکه مربوط به شیوهی برخورد زمامداران و اهداف متفاوت آنها بوده است.
در کتاب وندیداد11، که بخشی از اوستا است، زمان تشکیل کلاسها اوایل روز، اواخر روز، اوایل شب، اواخر شب، و موقع استراحت، بخش میانی روز و بخش میانی شب ذکر شده است.
نظام آموزش و پرورش تا دورهی ساسانیان کمابیش به همین صورت ادامه داشت و روش تعلیم و تربیت در آن دوران شفاهیبود و حفظ کردن و به خاطر سپردن مهمترین عناصر را تشکیل میداد. آموزش موضوعاتی چون: نیروی بدنی، قناعت نفس، جوانمردی، سلحشوری، شرافت ملی و میهنپرستی، عمدهترین پایهی نظام آموزشی را تشکیل میداد.
آموزش و پرورش در دورهی ساسانی
در دورهی ساسانیان آموزش و پرورش تنوع زیادی گرفت. «علم و دانش به شاخههای گوناگون تقسیم شد و آموزش مذهب زرتشت مورد تأکید قرار گرفت. کودکان موظف شدند اصول آیین باستان را بیاموزند و از همه مهمتر آموزش مهارتهای فنی و هنری بود و کودک ایرانی موظف بود حرفه و پیشهی پدر را بیاموزد و به ارث برد.
در این دوره آموزشگاه درباری ویژهی شاهزادگان و پسران نجیبان و اشراف و اعیان بود و برای دولت، خدمتگزار تربیت میکرد. درس از سحر آغاز میشد. کودک از 7 سالگی به مدرسه میرفت و تا 15 سالگی تحصیل میکرد و چون سن بلوغ 15 سال بود، پس از آن موظف به تکالیف دینی بود. آموزش برای شاهزادگان و نجیبان تا 20 یا 24 سالگی ادامه داشت .
برنامهی تعلیم و تربیت شامل سه بخش بود: 1. دینی و اخلاقی 2. تربیت بدنی 3. خواندن و نوشتن و حساب کردن.
علاوه بر این به کودکان چوگانبازی، سوارکاری، تیراندازی، شکارو شنامیآموختند.
البته خواندن و نوشتن و حساب کردن تنها به عدهی معدود و خاصی یاد داده میشد که شامل: فرزندان نجیبان و موبدان بود که برای فرماندهی سپاه و حکمرانی، [امور] اداری و نگهداری دفترها و دیوان و حساب و مالیات تربیت میشدند.
کودکانهر سحر با صدای آلات و ادوات برنجی از خواب برمیخاستند و در گروههای 50 نفری یک فرسنگ میدویدند و سپس آب و نان و تره و نمک و عسل و نان شیرینی میخوردند. آنگاه معلم با صدای بلند حکایاتی از بزرگان نقل میکرد و شاگردان در آن مورد به بحث و گفتوگو میپرداختند.
عصرها نیز به تربیت عملی چون: نشاندن درخت، آماده کردن سلاح، تیراندازی، سوارکاری و... میگذشت.
دختران طبقات عالیه در دورهی ساسانیان علاوه بر آموزش خانهداری، سوارکاری و تیراندازی و چوگانبازی میآموختند؛همچنین ادبیات و موسیقی و تحصیلات نظری به آنان آموزش داده میشد.
تفاوت آموزش و پرورش دوره هخامنشیبا ساسانی
تفاوت عمدهی آموزش و پرورش هخامنشی با ساسانی، همانا توجه و نفوذ بیش از اندازهی روحانیان زرتشتی و آموزش مراسم دینی در دورهی ساسانی بود.
در حالی که در دورهی هخامنشی به همهی آموزشها، به ویژه آموزشهایی که به زندگی اجتماعی و کار و حرفه و جنگ مربوط بود، توجه میشد.
پرورش بدنی و اخلاقی و روانی و اجتماعی را از محاسن
و انحصاری و تقلیدی بودن آموزش، به ویژه در دوران ساسانیان، را از معایب آموزش و پرورش در ایران باستان برشمردهاند.
محدودیت های آموزش و پرورش دردوران باستان
1- آموزش در انحصار اعیان و اشراف بود .
2- دانش آموخته ها سعی می کردند دانش خود را از مردم مخفی کنند .
3- در آموزش روش القای عقیده و اندیشه حاکم بود.
4- هیچ کس حق نداشت از وراثت و مرز نظام طبقات فراتر رود
جزوه درسی + مطالبی که در کلاس تدریس شده
ملاک آزمون میان ترم و پایان ترم است
دانشگاه فرهنگیان – پردیس شهید بهشتی مشهد
سید محسن جلیلی پروانه
موضوعات پژوهش و تحقیق. درس: تاریخ اندیشه ها و .........
موضوعات تحقیق و پژوهش
درس : تاریخ اندیشه ها و عوامل تربیتی در اسلام و ایران
دانشگاه فرهنگیان - پردیس شهید بهشتی مشهد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فصل اوّل(دوره باستان)
1- تهیه گزارش توصیفی از ویژگیهای دوره باستان
2- تهیه گزارش از متون اوستایی به عنوان مبانی دینی تعلیم و تربیت
3- توصیف فرایند اقدامات تربیتی در دوران باستان
4- تحلیل محتوای پندنامه ها
5- تبیین اندیشه های مانی و مزدک و مبانی آنها
6- تبیین جایگاه و ویژگیها و نحوه عمل معلم در دوره باستان
7- استنتاج ویژگی های محصولات تربیتی دوران باستان
8 – ارائه تصویر کلی تربیت در دوران باستان
فصل دوم(دوره اسلامی)
9 – دسته بندی انواع اندیشه های تربیتی در دوره اسلامی
دانشجویان عزیز
بقیه موضاعات تحقیق و پژوهشدر ادامه مطلب
جلیلی پروانه
دانشگاه فرهنگیان
پردیس شهید بهشتی مشهد مقدس
دانشجویان عزیز یکمورداز موضوعات داده شده را انتخاب و
طبق توضیحاتی که در کلاس داده شده تا تاریخ
96/5/24تحویل دهند .
موضوعات تحقیق و پژوهش
درس : تاریخ اندیشه ها و عوامل تربیتی در اسلام و ایران
________________________________________________________________________________________________________________________________________________________
فصل اوّل
(دوره باستان)
1- تهیه گزارش توصیفی از ویژگیهای دوره باستان
2- تهیه گزارش از متون اوستایی به عنوان مبانی دینی تعلیم و تربیت
3- توصیف فرایند اقدامات تربیتی در دوران باستان
4- تحلیل محتوای پندنامه ها
5- تبیین اندیشه های مانی و مزدک و مبانی آنها
6- تبیین جایگاه و ویژگیها و نحوه عمل معلم در دوره باستان
7- استنتاج ویژگی های محصولات تربیتی دوران باستان
8 – ارائه تصویر کلی تربیت در دوران باستان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فصل دوم
(دوره اسلامی)
9 – دسته بندی انواع اندیشه های تربیتی در دوره اسلامی
10 - دسته بندی اقدامات تربیتی در دوره اسلامی و نسبت و سنخیت آنها با اندیشه های تاریخی این دوره
11- تبیین جایگاه، ویژگیها و نحوه عمل معلم در دوره اسلامی
12- استنتاج ویژگیهای محصولات تربیتی دوره اسلامی
13- ارائه تصویر کلی تربیت در دوره اسلامی
14- مقایسه ویژگیها و تصویر تربیت با دوره پیشین(ایران باستان)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فصل سوم
(دوره مدرن شدگی)
15- دسته بندی انواع اندیشه های تربیتی در دوره مدرن شدگی
16- دسته بندی اقدامات تربیتی در دوره مدرن شدگی و نسبت و سنخیت آنها با اندیشه های تربیتی این دوره
17- تبیین جایگاه، ویژگیها و نحوه عمل معلم در دوره مدرن شدگی
18- تحلیل فعالیتهای مربین دوره مدرن شدگی
19- استنتاج ویژگیهای محصولات تربیتی دوره مدرن شدگی
20- ارائه تصویر کلی تربیت در دوره مدرن شدگی
21- مقایسه ویژگیها و تصویر تربیت با دوره های پیشین ( دوره باستان و دوره اسلامی)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فصل چهارم
( دوره جمهوری اسلامی ایران)
22- تأثیر رسانه ها براندیشه ها وعمل تربیتی
23- دسته بندی انواع اندیشه های تربیتی در دوره جمهوری اسلامی
24- دسته بندی اقدامات تربیتی در دوره جمهوری اسلامی و نسبت و سنخیت آنها با اندیشه های تربیتی این دوره
25- تبیین جایگاه، ویژگیها و نحوه عمل معلم در دوره جمهوری اسلامی
26- تحلیل فعالیتهای مربین دوره جمهوری اسلامی
27- استنتاج ویژگیهای محصولات تربیتی دوره جمهوری اسلامی
28- ارائه تصویر کلی تربیت در دوره جمهوری اسلامی
29- مقایسه ویژگیها و تصویر تربیت با دوره های پیشین (ایران باستان، اسلامی، مدرن شدگی)
جلیلی پروانه
دانشگاه فرهنگیان
پردیس شهید بهشتی مشهد مقدس
درس: تاریخ اندیشه ها و عمل تربیتی در اسلام و ایران
درس : تاریخ اندیشه ها و عمل تربیتی در اسلام و ایران
بخش دوم : دوره اسلامی و ویژگیهای آن
پیشینه
بررسی تاریخ تعلیم و تربیت به معنای بررسی حول عقاید و نهادهای آموزش و پرورش در همه ادوار و اقوام، کار بزرگی است؛ به همین دلیل به تحول تعلیم و تربیت تنها در عرصههایی اشاره میکنیم که به گونهای با نظام تعلیم و تربیت اسلام در ارتباط بودهاند.
دانشجویان عزیز ادامه مطلب را مطالعه بفرمایید
تقدیم به دوستان فردوس2
جلیلی پروانه
درس : تاریخ اندیشه ها و عمل تربیتی در اسلام و ایران
بخش دوم : دوره اسلامی و ویژگیهای آن
پیشینه
بررسی تاریخ تعلیم و تربیت به معنای بررسی حول عقاید و نهادهای آموزش و پرورش در همه ادوار و اقوام، کار بزرگی است؛ به همین دلیل به تحول تعلیم و تربیت تنها در عرصههایی اشاره میکنیم که به گونهای با نظام تعلیم و تربیت اسلام در ارتباط بودهاند.
ایران باستان
تمدن ایرانی تاریخی بسیار طولانی به قدمت 2500 سال دارد. ظاهراً از دوره هخامنشی یعنی از قرن ششم پیش از میلاد، بیشتر مردم ایران باستان پیرو آئین زرتشت بودند. با توجه به شعار اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک، که سه اصل مهم دین شمرده میشد، هدف اصلی آموزش و پرورش، آماده ساختن کودکان برای اجرای این سه اصل بود.
آموزشگاههای درباری، خانواده و آتشکدهها مراکز مهم تعلیم و تربیت بودند که در دوره ساسانی دانشگاههایی نظیر، دانشگاه جندی شاپور به آن افزوده شد. خواندن، نوشتن، حساب کردن، اسب سواری، تیراندازی و ... به کودکان و نوجوانان آموخته میشد و روش عمده آموزش و پرورش، شفاهی، حفظی و تلقینی بود.
قرون وسطی
این اصطلاح به دوران نسبتاً طولانی ﴿حدود ده قرن﴾ اطلاق میشود که بین دوران باستان و عصر جدید تاریخ غرب واقع شده است. در این دوره اروپا و غرب از لحاظ اجتماعی، فرهنگی و علمی وضع نابسامان، آشفته و تاریکی داشت تا آنجا که این سالها را قرون تاریک نیز مینامند. البته در همین دوران به برکت اسلام، مسلمانان در اوج درخشش علمی و فرهنگی قرار داشتند.
در قرون وسطی نظام آموزش و پرورش در غرب بسیار محدود بود و تقریباً تعلیم و تربیت خاصی وجود نداشت. بر اثر تماس غرب با مسلمانان تحولی در نظام تربیتی مغرب زمین پدید آمد که مهمترین جلوه آن تأسیس مدرسهای در کاخ سلطنتی بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقدمه
هدف تربیت از دیدگاه اسلام ، انسان بارآوردن و انسان نگاه داشتن همه افراد آدمی است. اسلام به تربیت همه جانبه فرد متعقد است، یعنی فردی که دست ، قلب، مغز او با هم تربیت شوندیعنی هم کار و هم هنر بداند(دست) و هم از تعادل عاطفی برخوردار باشد(قلب)و بتواند درست و منطقی بیندیشد و داوری کند(مغز).
پس تربیت فرایندی است که در سراسر عمر انسان اتفاق می افتد وجنبه صعودی و تکاملی و رشدی دارد. بدین معنی که هر چه جلوتر می رویمفرد شکوفاتر می شود. وقتی گفته میشود تعلیم و تربیت هدایت فرد است یعنی: به فرد کمک شود که بهتر تشخیص دهد در یک جمله ساده حضرت علی می فرمایند: پست ترین علم آنست که در سطح کلمات و زبان متوقف شود یعنی فرد تنها چهار کلمه یا چند جمله را حفظ نماید.
در جای دیگری می فرمایند:
“وأرفعه ما ظهر فی الجوارح و الارکان" یعنی:والاترین درجه علم آنست که در اعضا و ارکان وجود انسان ظاهر شود.
برترین اهداف تربیت اسلامی را قرآن کریم در آیه دوم سوره جمعه اینگونه مطرح کرده است:
هدف از بعثت پیامبران و رسولان:
الف – آگاه ساختن انسانها از نشانه های الهی
ب – تزکیه آنها
ج- علم آموزی به آنها
اگر در ادیان دیگر تربیت وجود دارد صرفا به تربیت دینی پرداخته است اما تعلیمات دینی الزاما به تربیت دینی منجر نمی شود اطلاعات دینی نیازمند به الگو هستند. مربی باید تجسم آموزه ها باشد نه منتقل کنندۀ حجم اطلاعات زیاد.
ابعاد شخصیتی انسان عبارتند از:
1- بعد فکری و عقلانی
2- بعد فطرت که در همه انسانها وجود دارد به عنوان موتور حرکت راه را به انسان نشان می دهد.به غیر از بعد معنوی ، انسان بعد اخلاقی هم دارد که پیامبر گرامی اسلام فرمودند:
( انَّما بُعِثتُ لِاُتَمّمَ مَکارِمَ الَخلاقِ ) من مبعوث شدم برای اینکه زمینه های اخلاقی بندگان خدا را کامل نمایم یعنی رشد اخلاقی را در میان بندگان ایجاد نمایم.
3- بعد اجتماعی
4- بعد عاطفی
پس تعلیم و تربیت یعنی هدایت فرد در بعد فکری و عقلانی ، معنوی و اخلاقی ، بعد اجتماعی ، بعد عاطفی و هدایت فرد در بعد بدنی و این نشان دهنده جامعیت اسلام است.
اسلام
برای بررسی نظام تعلیم و تربیت در اسلام باید به اوضاع فرهنگی و تربیتی عربستان قبل از اسلام نگاهی داشت. پیامبر اسلام (ص) در دهه اول قرن هفتم میلادی به رسالت مبعوث گشت.دو دولت متمدن آن زمان یعنی روم و ایران، دارای نظام تعلیم و تربیت طبقاتی و فاقد آرمان اخلاقی صحیحی بودند و همچنین به اوضاع نابسامان تعلیم و تربیت در اروپا و غوطهوری مردم در جهل و خرافه اشاره شد.
هنگام بعثت پیامبر اسلام (ص) کمتر نشانی از آموزش و پرورش در عربستان وجود داشت و شعر جاهلی که تجلّی نظام تعلیم و تربیت عرب بود، از عشق، شراب، جنگ، مذمت زنان و ... آکنده بود.
در آستانه قرن هفتم میلادی با درخشش خورشید بعثت، دفتر تعلیم و تربیت به گونهای دیگر ورق خورد. نخستین آیات وحی با خطاب ( اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ . خَلَقَ الانسانَ مِن عَلَق.اقْرَأْ وَ رَبُّکَ اْلأَکْرَمَ. الَّذی عَلَّمَ بِالقَلَمِ. عَلَّمَ اْلإِنْسانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ) نازل شد و به این ترتیب تعلیم و تربیت منشأ الهی یافت .
این آیات به عنوان سند مدون تعلیم و تربیت بر دو عنصر بنیادین تعلیم و تربیت؛ یعنی کسب دانش معرفت از یک سو و تعالی روح و کمال انسانی از سوی دیگر تأکید میکند. با مطالعه اجمالی این کتاب بزرگ میبینیم که بخش عمده آن به طور مستقیم درباره مباحث تربیتی است و بخشهای دیگر هم وجهه تربیتی دارند.
خانه، به عنوان کانون نشر معارف دین میان مسلمانان قدمت تاریخی دارد؛ مکتب و مسجد نیز از مراکز مهم تعلیم و تربیت به شمار میرفتند.
مسلمانان بحثهای جستجوگرانه خود را از قرآن آغاز کردند که مهمترین و نخستین سند مدوّن تعلیم و تربیت است. کتابت، قرائت، تفسیر قرآن و علومی مانند تاریخ، اخلاق، کلام، فیزیک، ریاضی، شیمی و ... حاصل تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم شیوه تربیت خاص قرآن کریم است.
تدوین کتاب آداب المتعلمین توسط محمدبن سخون تونسی ﴿قرن 3 ﻫ ﴾ نشان میدهد که آموزش و پرورش به صورت یک سیستم در آمده بود. آداب المتعلمین و اخلاق ناصری از خواجه نصیرالدین طوسی ﴿قرن 7 ﻫ ﴾ نیز در خور ذکر است .
بحث تعلیم و تربیت، بحث ساختن افراد انسان است. یک مکتب که دارای هدفهای مشخص است و مقررات همه جانبهای دارد و به اصطلاح، سیستم حقوقی، اقتصادی و سیاسی دارد، نمیتواند سیستم آموزشی خاصی نداشته باشد؛ زیرا مکتبی که میخواهد در بین مردم، یک نظام خاص را پیاده کند، به طور قطع اینها را برای انسان میخواهد؛ اعم از اینکه فرد انسان هدف باشد یا جامعه انسانی .
نویسنده کتاب تاریخ عرب و تمدن اسلامی، مینویسد:درحالیکه اسلام انتشار مییافت و پرچم آن در سرزمینها و شهرهای آن روز افراشته میشد، علیبنابیطالب (ع) کوشش خویش را در تربیت و جهتدادن فعالیت نژاد عرب صرف میکرد و میکوشید که آن را در مسیر علمی رشد و نمو دهد؛ به همین منظور، با پسر عمویش عبداللّهبنعباس در مسجد جامع به القای مباحثات هفتگی در علم و فلسفه پرداخت. آنجا مرکز همه علوم شمرده میشد و حدیث و بلاغت و فقه تدریس میگردید.
حضرت علی (ع) می فرمایند: کودک هفت سال آزاد است و هفت سال مورد ادب و توجه و هفت سال دیگر مورد خدمت و یاور است» (بحار الانوار ج 23 ص 65) از روایات اسلامی استفاده می شود که آغاز تعلیم مدرسه ای کودک در هفت سالگی است.
امام صادق (ع) می فرمایند:کودک هفت سال بازی می کند و هفت سال خواندن و نوشتن می آموزد و هفت سال (مقررات زندگی) حلال و حرام را یاد می گیرد. (اصول کافی ج 6 ص 47 و 46) در هفت سال دوم کودک آمادگی لازم را برای فراگیری معلومات و آداب اسلامی پیدا می کند.
نکته ای که باید در همه مراحل در نظر گرفته شود، این است که محتوای آموزشی و تعلیم باید با مسائل روز و مورد نیاز فراگیران و نیز شرایط محیطی و اجتماعی آنها مرتبط باشد.
حضرت علی (ع) می فرمایند: فرزندان خود را به عادات و آداب خود مجبور نکنید؛ زیرا آنها برای زمانی غیر از زمان شما خلق شده اند.» (نهج البلاغه گفتار 240) تربیت و پرورش کودکان یکی از اموری است که در سنت اسلامی بسیار مورد اهمیت واقع شده است.
1- فطرت کودکان : از جمله مهمترین نکاتی که درخصوص آموزش دینی کودکان در روایات آمده است ، مساله فطری بودن توجه به دین و خداست.رسول اکرم (ص) فرمود: «هر نوزادی با فطرت خدایی به دنیا می آید و پرورش می یابد ، مگر این که پدر و مادر او را به سوی یهودی گری یا مسیحی گری بکشانند.» (بحارالانوار ج 3 ص 281) و نیز آمده است که موسی به خدا عرض کرد: «پروردگارا! کدامیک از اعمال نزد تو برتر است؟ خطاب رسید: محبت به کودکان ؛ چرا که من فطرت آنها را بر پایه اعتماد به یگانگی خود قرار دادم.» (آیین تربیت ص 381) تمام این احادیث نشان می دهد که باید پدر و مادر محیطی مناسب برای کودک فراهم آورند تا حقایقی یا عقایدی که ریشه های آن در نهاد و فطرت کودک نهفته است ، به منصه ظهور برسد.
2- کنجکاوی و چراجویی : کودک از دنیای بسته پا به دنیای وسیع می گذارد، بنابراین می خواهد از اسرار آنها سر در آورد. بدین سان غریزه اوست که از منشا پدیده ها بپرسد. از روابط علت و معلولی آن سوال کند. این زمینه مناسبی برای کودک است که والدین ؛ فرصت را غنیمت شمارند و واقعیت ها را برای او توضیح دهند.
3- رغبتها : انسان به طور کلی موجودی است اجتماعی و خواهان زیستن در اجتماع است ؛ از این رو اگر بخواهد با آنها بجوشد و در پس آنها عرض وجود کند، باید تقلید کند. این زمینه ای مناسب برای آموزش جنبه های مذهبی است.
کودک می خواهد رفتار افراد بزرگتر را تقلید کند؛ پس در حضور او نمازتان را بخوانید و یا او را همراه خود به مسجد ببرید. کودک رغبت دارد خود را در جای بزرگترها قالب بزند، پس زمینه ارتباط او را با بزرگتران فراهم کنید. تا آداب زندگی ؛ معاشرتی ، اخلاقی و در کل آداب و رسوم مذهبی را از این طریق بیاموزد.
4- ارائه الگوهای مثبت : در این روش از داستان انبیا و ائمه بخصوص دوران طفولیت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) استفاده می شود.
5- حس غرور و خودپسندی : امری است که بدون شک در بین تمام انسانها وجود دارد می توان از حس غرور مثبت کودک استفاده کرد مثلا به او گفت که من مطمئنم که تو می توانی نماز بخوانی.
6- مراحل پرورش مذهبی کودک : رسول خدا (ص) فرموده اند: «فرزندان خود را به سه خصلت تربیت کنید: محبت پیامبرتان و محبت خاندان او و قرائت قرآن». شک نیست که هر سنی مقتضایی برای خودش دارد و باید طبق آن برنامه ریزی کرد. در کتب روایتی دوره 21ساله تعیین شده است که به 3دوره 7ساله تقسیم می شود و هر کدام به دوره جزیی تری قابل تقسیم است.
7سال اول : دوره تکوین است
پرورش مذهبی در حقیقت از همان روز تولد با گفتن اقامه و اذان در دو گوش کودک آغاز می شود و بتدریج این آموزش ها تا 3سالگی تکامل می یابد. مرحله رشد دیگری از 5سالگی آغاز می شود که در این مرحله باید متوجه تفاوت کودکان در امر رشد و نمو باشیم.
تحقیقات روان شناسی ، تفاوت های کودکان را از نظر میزان و ظرفیت یادگیری و نیز رشد و نمو عقلی آنها، مدنظر قرار داده است.اصول تربیتی اسلام از همان ابتدا توجه و نظر خود را به وجود تفاوت های رشدی در 5سالگی با مطرح کردن سوال زیر جلب کرده است.الیهما یمینک من شمالک؟ راستت از چپت کدام است؟ اگر کودک بتواند به این سوال پاسخ بدهد ، مرحله رشد قبلی خود را پشت سر گذاشته است.امام صادق (ع) سفارش کرده اند که در 5سالگی ، به کودک ، سجده آموزش داده شود. همچنین امام می فرمایند: «کودک خود را تا 6سالگی فرصت دهید، سپس او را در فراگیری کتاب به مدت شش سال تربیت کنید. (وسائل باب 82 حدیث 2) شارع اسلام در زمینه های دیگر تشریعی نیز به تفاوت بین کودکان توجه دارد مانند حدیثی که درباره اقامه نماز میت برای کودک متوفای 5ساله وارد شده است.از حضرت صادق (ع) سوال شد؟ «آیا اگر کودک 5ساله ای بمیرد، باید نماز میت بر او خواند؟ حضرت فرمود: اگر نماز را فهمید و درک می کرد، بر او نماز خوانده شود». (وسائل باب 13حدیث 4).
7 سال دوم ، دوره پرورش دینی است
در این دوره است که کودک از حکم وضعی به حکم تکلیفی باید عمل کند. علاوه بر آموزش اعمال واجب اعم از روزه و نماز در 7سالگی ، امام صادق (ع) در زمینه تعلیم احادیث اسلامی می فرمایند: «احادیث اسلامی را به فرزندان خود هر چه زودتر بیاموزید ، قبل از آن که مخالفان بر شما سبقت گیرند». (کافی ج 6 ص 76) امام صادق (ع) درباره روزه گرفتن کودکان می فرمایند: «ما به کودکان خود در 7سالگی می آموزیم که هر قدر طاقت دارند، نصف روز باشد ، یا بیشتر و یا کمتر روزه بگیرند و هرگاه گرسنگی بر تشنگی بر آنان غلبه کرد، افطار کنند ، تا این که به روزه گرفتن عادت کنند و آن را تحمل نمایند. پس شما از کودکان خود بخواهید که در 9سالگی هر قدر که طاقت روزه دارند، روزه بگیرند و هرگاه که تشنگی بر آنان غلبه کرد، افطار کنند». (فروع کافی ج 2 ، ص 124) ایمان واقعی به مذهب از حدود 12سالگی در کودک پیدا می شود و در این سن تا حدود قابل توجهی می توان معنای اصیل مذهب را به او منتقل کرد. ضمنا مبانی اخلاقی و تربیتی ، به آداب معاشرت و رسوم و سنن در همین دوره باید به کودک آموزش داده شود. پایان این دوره همزمان با دوره نوجوانی است و کودک با تجاربی که در زمینه های مختلف به دست آورده ، بالنسبه به فردی مستقل و صاحب نظر می شود.
7 سال سوم ، دوره تمرین و عمل است
در این دوره نیز که خود به 3مرحله پایانی نوجوانی ، دوران بلوغ و دوره جوانی تقسیم می شود، بیشتر توجه والدین باید به دوران بلوغ باشد که دوره رشد احساسات و نوعی تولد مجدد است و دوره ای است که نیاز آنان به راهنمایی ، به اوج خود می رسد. ایمان به مذهب از 16سالگی اوج می گیرد و در صورتی که به الگوی کاذبی برخورد کردند، در جنبه مذهب ، خطراتی برایشان وجود خواهد داشت.
پایان بلوغ و از حدود 18سالگی ، دوره استقلال تقریبی است.
دقت و استدلال منطقی در او رشد می کند و می توان از این طریق به آموزش مذهبی و دینی او پرداخت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویژگیهای نظام تربیتی اسلام
یکیاز مهمترین ویژگیهای نظام تعلیم و تربیت اسلامی، جنبه هدایتیآن است. پارهای از مربیان، هدایت را رسالت اساسی تعلیم و تربیت میدانند. هدایتکردن یعنی کمک به فرد برای شناختن خود و محیط خود؛ و هدایت فرد از جنبههای مختلف رشد شخصیت در ابعاد عقلانی، اجتماعی، عاطفی و بدنی.
دومینجنبه نظام تربیت اسلام، پویاییاست؛ به این معنا که مکتب تربیتی اسلام، قابل تغییر یا انعطافپذیر است. در این نظام فکری، اصول، هدفها، روشها و محتوا بهطور منطقی در یک طرح قرار میگیرند، و رابطه این امور با هم و با کل نظام، رابطهای چندجانبه است.
سوم، جنبه عقلانینظام تربیت اسلامی است. در مکتب دینی اسلام، به جنبه عقلانی نظام فکری یا ایدئولوژی، بیشتر از مکتبهای دیگر اهمیت داده میشود. وجهه عقلانی، در اعتقادات و توصیهها و در آموزشهای پیامبران، پیشوایان و معصومین قویا دیده میشود. تکیه بر عقل و تأیید وجهه عقلانی، از ویژگیهای تربیت اسلامی است. مسلمان باید اصول و مبانی اعتقادات خود را با تعقل بپذیرد. یکی از دلایل پویایی اسلام هم همین است. آنچه اندیشه را به تلاش وامیدارد و اصل و مبنا را بر اندیشیدن استوار میسازد، جنبه پویایی دارد؛ چنانکه حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه میفرمایند: «هیچ بینیازی یا ثروتی مانند برخورداری از عقل نیست یا در جای دیگر میفرمایند: «عقل برای تو کافی است؛ زیرا راههای گمراهی تو را از راههای رستگاریت متمایز میسازد.
چهارم، جنبه انقلابیمکتب اسلام است .مکتب اسلام، نظام فکری پویا است و وجهه عقلانی دارد. این آرمان الهی قادر است در نظام ارزشی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و تربیتی، دگرگونی بنیادی فراهم آورد؛ برای فرد و جامعه، هدفهایی مطرح سازد که هم وسیع باشد آن چنانکه رشد فرد و جامعه را محدود نسازد و هم فعالیتهای روزمره را هدایت کند، افراد و گروهها را برای مبارزه با استبداد، استعمار، و استثمار آماده سازد آن چنانکه ریشه و علل دیکتاتوری، استعمار و بیدادگری را ازمیان بردارد، ارزشهای اساسی انسانی را تحکیم کند، راه را برای رشد و تکامل فرد و تأمین رفاه جمع هموار سازد، بهجای حاکمیت افراد و گروهها حاکمیت اصول و قوانین پویا و عقلانی را فراهم سازد، و راه را برای طرح اندیشههای تازه، ارائه نظریات و راهحلهای منطقی باز کند، علم و دانش را بهعنوان نظریه مدلل تأیید و از آن حمایت کند و اصل حاکمیت مردم بر سرنوشت خود را تصدیق کند.
ویژگیپنجمتربیت اسلامی، استمرارآن است؛ چنانکه پیامبر (ص) میفرماید: «ز گهواره تا گور دانش بجوی». بر این مبنا، کسب علم و درنتیجه تعلیم و تربیت، امری دائمی است. در اسلام، بر پرورش تفکر تأکید میشود؛ و وظیفه مسلمانان است که پیوسته در پرورش قدرت تفکر خود اقدام کنند.
ویژگی ششم، همگانیبودن تعلیم و تربیت در نظام تربیتی اسلام است. اسلام با وجود طبقات و اختصاصدادن امتیازاتی خاص به طبقهای معین مخالف است. هدف کلی تربیت و تعلیم در اسلام، پرورش نیروها و استعدادهایی است که آفریدگار جهان برای سعادت و کمال انسان، در وجود او بهودیعت نهاده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدفهای تربیت از منظر نهج البلاغه
از دیدگاه نهجالبلاغه هدفهای تربیتی زیر، برای تحقق آرمانهای متعالی انسانی، استنباط میشوند:
الف ـ تعلیم حکمتمبنای تعلیم حکمت بهاستناد نهجالبلاغه، قرآن کریم است که ظاهرش علم و باطنش حکمت است. حکمت، روشناییبخش عقل و خرد انسان است. انسان میتواند با پیروی از شخص مطلع و با فراگیری دانش و تجربه از شخص حکیم، به اصول حکمت مسلط شود. درواقع، حکمت بههمراه دانش، حیات قلبهای مرده محسوب میشود که با ارائه براهینی منطقی، بینایی را برای چشمهای نابینا و شنوایی را برای گوشهای ناشنوا فراهم میسازد. .
ب ـ اشاعه تقوا
تقوا بهعنوان «رئیس اخلاق»، از مهمترین ارزشهای اخلاقی، اجتماعی، معنوی اسلام است که در نهجالبلاغه مطرح شده است (حکمت۴۱۰)پرورش و تربیت انسانی «متقی» موردنظر است که با ترس از خداوند و ایثار و فداکاری در راه اطاعتش و متابعت از آنچه در کتاب خدا قرآن به آن امر شده است، عمل کند.
ج ـ پرستش خدا (ایمان)
یکی از والاترین و مهمترین اهداف تربیتی در نهجالبلاغه، پرستش خدا با تکیه بر شناخت اوصاف او و اعتقاد به توحید و وحدانیت و عدالت اوست؛ چنانکه در خطبه اول آمده است:سرآغاز دین معرفت اوست؛ کمال معرفتش، تصدیق ذات او؛ کمال تصدیق ذاتش، توحید و شهادت بر یگانگی او؛ کمال توحید و شهادت بر یگانگیاش، اخلاص؛ و کمال اخلاصش آن است که وی را از صفات ممکنات پیراسته دارند.
د ـ پرورش روح عدالتخواهی
«عدل» از زمره خصایص ویژه خداوند است؛ چنانکه در خطبه ۲۱۴ آمده است: گواهی میدهم که خداوند عادل است و دادگر و حاکمی است جداکننده حق از باطل.
ه ـ ایجاد روح برادری
یکی از مفاهیم ارزشمند که در دین اسلام بر آن تأکید شده، «برادری» است؛ که اساس و پایه یک جامعه متحد و مملو از همکاری را با تکیه بر روابط سالم اجتماعی بین افراد تشکیل میدهد. «برادری» در مفهوم همراهی، همدردی، و همکاری خلاصه میشود؛ چنانکه امام (ع) میفرمایند: «دوست انسان دوست او نخواهد بود مگر اینکه برادرش را در سه حالت فراموش نکند: به هنگامی که دنیا به او پشت کرده، به هنگامی که غایب است و پس از مرگش.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تاریخ ایران بعد از اسلام
پس از استقرار دین اسلام در سرزمین ایران که در نتیجه پیروزی اعراب مسلمان بر ساسانیان و فتح ایران توسط آنها روی داد، تحولات بسیاری در عرصههای اجتماعی، مذهبی و سیاسی در تاریخ ایران به وجود آمد.
استیلاء مسلمانان بر ایران به سادگى نبود. شهرها زودتر پذیراى سلطهٔ مسلمانان شدند ولى دهات به سادگى به حکومت ایشان تن ندادند. نقاط شرقى ایران و نیز طبرستان و گیلان دیرتر از نواحى غربى به تصرف مسلمانان درآمدند. آنان مجبور مىشدند که یک محل را بارها فتح کنند.
ایرانیان که از تبعیض طبقاتی موجود در کشورشان ناراضی بودند اسلام را پذیرفتند و در اشاعه آن کوشیدند ولی با این حال هرگز در طول تاریخ ایران مخالفت خویش را با سلطه امویان و عباسیان بر خاک ایران پنهان نکردند و جنبشهای استقلال طلبانهای را به پا ساختند.
دوره های تاریخی ایران بعد از اسلام
طاهریان (۸۲۰ – ۸۷۳ م. / ۲۰۵ – ۲۵۹ ه. ق. / ۱۹۹ -۲۵۲ خ.) بنیانگذار طاهر ذوالیمینین
صفاریان (۸۷۵-۹۰۰ م. / ۲۶۱ – ۲۸۷ ه. ق. / ۲۵۴ – ۲۷۹ خ.) بنیانگذار یعقوب لیث
سامانیان (۸۷۵-۹۹۹ م. / ۲۶۱ – ۳۸۹ ه. ق. / ۲۵۴ – ۳۷۸ خ.) بنیانگذار نصر یکم شهریاران بزرگ اسماعیل سامانی و نصر بن احمد
زیاریان (۹۲۸ – ۱۰۷۰ م. / ۳۱۵ – ۴۶۲ ه. ق. / ۳۰۶ – ۴۴۹ خ.) بنیانگذار مرداویج پسر زیار شهریار معروف قابوس بن وشمگیر
بوییان (۹۳۲ – ۱۰۴۹ م. / ۳۲۰ – ۴۴۰ ه. ق. / ۳۱۱ – ۴۲۸ خ.) بنیانگذار عمادالدوله علی شهریار بزرگ عضدالدوله
غزنویان (۹۹۸ – ۱۱۶۰ م. / ۳۸۸ – ۵۵۵ ه. ق. / ۳۷۷ – ۵۳۹ خ.) بنیانگذار سلطان محمود غزنوی
سلجوقیان (۱۰۳۸ – ۱۱۹۴ م. / ۴۲۹ – ۵۹۰ ه. ق. / ۴۱۷ – ۵۷۳ خ.) بنیانگذار طغرل بیک شهریاران بزرگ ملکشاه و سلطان سنجر
خوارزمشاهیان (۱۰۷۸ – ۱۲۲۰ م. / ۴۷۰ – ۶۱۷ ه. ق. / ۴۵۶ – ۵۹۹ خ.) بنیانگذار (انوشتکین غرجه) شهریار معروف محمد خوارزمشاه
ایلخانیان (۱۲۵۶ – ۱۳۳۶ م. / ۶۵۴ – ۷۳۶ ه. ق. / ۶۳۵ – ۷۱۴ خ.) بنیانگذار هولاکوخان
تیموریان (۱۳۷۰ – ۱۴۹۸ م. / ۷۷۱ – ۹۰۳ ه. ق / ۷۴۸ – ۸۷۷ خ.) بنیانگذار تیمور گورکانی
صفویان (۱۵۰۱ – ۱۷۲۳ م. / ۹۰۶ – ۱۱۳۵ ه. ق. / ۸۷۹ – ۱۱۰۲ خ.) بنیانگذار شاه اسماعیل یکم شهریار بزرگ شاه عباس یکم
افشاریان (۱۷۳۵ – ۱۷۴۸ م. / ۱۱۴۸ – ۱۱۶۱ ه. ق. / ۱۱۱۴ – ۱۱۲۷ خ.): بنیانگذار نادرشاه
زندیان (۱۷۵۰ – ۱۷۹۵ م. / ۱۱۶۳ – ۱۲۰۹ ه. ق. / ۱۱۲۹ – ۱۱۷۳ خ.) بنیانگذار کریمخان زند
قاجاریان (۱۷۹۵ – ۱۹۲۷ م. / ۱۲۰۹ – ۱۳۴۵ ه. ق. / ۱۱۷۳ – ۱۳۰۵ خ.) بنیانگذار آقامحمدخان شهریار بزرگ ناصرالدین شاه
سلسله پهلوی (۱۹۲۶ – ۱۹۷۹ م. / ۱۳۴۴ – ۱۳۹۹ ه. ق. / ۱۳۰۴ – ۱۳۵۷ خ.) بنیانگذار رضاشاه
جمهوری اسلامی (آغاز ۱۹۷۹ م. / ۱۳۹۹ ه. ق. / ۱۳۵۷ خ.) بنیانگذار روحالله الموسوی الخمینی (ره)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مدارس
در صدر اسلام تدریس علوم مذهبی در مساجد انجام می شد. بتدریج با توسعه علوم اسلامی, فضای آموزشی از مساجد جدا گشت. در قرن پنجم هجری (همزمان با حکومت سلجوقیان) به تشویق خواجه نظام الملک, مدارس متعددی در شهرهای معروف اسلامی مانند بغداد, ری, نیشابور و جرجان ساخته شد.
بعدها نقشه چهار ایوانی, که مورد توجه معماران قرار گرفت, برای فضاهای آموزشی طرحی متعارف شد. در اطراف ایوانها, حجره هایی به صورت یک یا دو طبقه یرای استفاده و اقامت شبانه روزی دانشجویان و طلاب علوم دینی ساخته شد. غیر از ساعات تدریس, از مدارس به عنوان مسجد نیز استفاده می کردند. مدارس نیز همانند مساجد با آجرکاری, گچبری و کاشیکاری تزیین می شد(مانند مدارس غیاثیه, چهار باغ و مطهری).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مراحل تعلیم و تربیت از نظر ابن سینا :
الف) مرحله پیش دبستانی : این مرحله تربیت را از دوران جنینی آغاز می کند و موضوعات تربیتی را جدای از تربیت جسمانی کودک نمی داند و در کتاب قانون یادآور شده است که زنان باردار از تنشهای عصبی و جسمی به شدت بپرهیزند زیرا اثرات نامطلوب بر جنین دارد .
1. اولین وظیفه والدین نوزاد ، انتخاب نام نیکوست تا در بزرگسالی احساس حقارت نکند .
2. در صورتی که دایه ، فرزند را نگه می دارد باید از سلامت جسمانی و عقلانی برخوردار باشد .
3. غذای کودک در نهایت اعتدال و سلامت باشد .
و برای پرورش صحیح خردسالان چهار توصیه دارد :
1. اعتدال در رفتار 2. برنامه صحیح غذایی و خواب و استحمام معتدل 3. در سن 6سالگی به مدرسه رود و در تعلیم اجبار نباشد 4. نوشیدنیهای سالم بنوشد .
ب) مرحله یادگیری در مدرسه :
تعلیم و تربیت را منوط به محکم شدن مفاصل کودک و تسلط بر عضلات و قوای جسمانی فرد دانسته است . سن مناسب آغاز تعلیم و تربیت در مدرسه را شش سالگی ذکرکرده است .
آموزش گروهی را به آموزش خصوصی ترجیح می دهد و معتقد است که باعث رقابت و گفتگوی علمی میان دانشآموزان شده و آداب اجتماعی را می آموزند و موجب فزونی علم و عقل آنان می شود ولی در آموزش خصوصی و فردی شاگرد و معلم هر دو ملول و خسته می شوند .
ج) مرحله حرفه آموزی :
زمانی که کودک در مدرسه آموزشهای ابتدایی دید و به سن بلوغ رسید اکنون می تواند صنعت و حرفه ای بیاموزد و پس از آن زندگی مستقل خود را آغاز کند و شایسته است که نوجوان مطابق ذوق و طبع خود هنر و حرفه ای را بیاموزد و رعایت عامل محیط و وراثت – رعایت تفاوتهای فردی در انتخاب شغل و حرفه موجب توجه ابن سینا بوده است . افراد کندذهن و استثنائی نباید در جامعه رها شوند و بیکار بمانند بلکه باید تحت تعلیم قرار بگیرند .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدف تعلیم و تربیت از نظر غزالی
غزالی از بزرگترین دانشمندان متقدم است،که پیرا مون تعلیم و تربیت سخن گفته است. هدف تعلیم و تربیت از نظر غزالی عبا رتند از:
سعادت دین و دنیا، خشنودی خدا، تسلط بر نفس، وتهذیب اخلاق واحیای شریعت نبوی
با توجه به آرای غزالی می توان گفت که وی تعلیم و تر بیت را نو عی تدبیر نفس و باطن از طریق اعتدال بخشی تدریجی به قوا و تمایلات به وسیله معرفت، ریاضت واستمرار وبرای نیل به انس وقرب الهی می داند.به عبارت دیگر، تعلیم و تربیت امری است، کا ملاً اخلاقی و عبادی که از راه تعادل بین غرایز و کنترل آنها توسط عقل، میسر می شود.
غزالی یکی از اهداف تعلیم و تربیت را ایجاد اخلاق نیکو در کودک می داند. غزالی برای تعلیم و تبریت جنبه سلب و ایجابی قایل است وآن عبارت است از: تهذیب دل از اخلاق مذموم وارشاد به اخلاق نیکو و سعا دت آفرین که دل همانند زمین با ید علف هرزه خالی شود تا انواع گل ها در آن روید.
غزالی به تعلیم و تربیت همگانی اعتقاد داشت و علم را منحصر به نخبگان یا طبقه خاصی نمی دانست. غزالی معتقد بود، باز داشتن کودک از بازی و وا داشتن دائم او به تحصیل، باعث کسالت ودل مردگی واز بین رفتن استعداد، نشاط وشادابی او شده، سبب می شود که به طور کلی در صدد گریز ورهایی از آموزش بر آید.غزالی در ادامه اهداف تعلیم و تربیت نکات مهمی را توصیه می کند از جمله:
الف) دور نگاه داشتن کودک از هم نشینان بد و کودکانی که به ناز پروردگی، خوش گذرانی وپوشیدن لباس های فاخر عادت کرده اند.
ب) عادت دادن او به ساده زیستن در لباس خوراک ووسایل خواب
ج) باز داشتن او از خود آرایی ورفاه طلبی ونیز اشعار عاشقانه
د) در مکتب قر آن، حدیث، داستان ها ، زندگی نامه نیکان را بیا موزد تا محبت صالحان در جانش غرس شود وهمراه تعلیم، الگو دادن را توصیه کرده است.
برنامه آموزش
غزالی در احیاء والد می گوید هر آن چه قابل فرا گیری وآموختن باشد، باید بر اساس شرع بوده واز آن تبعیت کند. به عبارت دیگر، دستورهای شرعی باید مبنا واساس بر نامه ریزی در آموزش و پرورش باشد وبر نامه ریزان در کل فرآیند برنامه ریزی باید از آن تبعیت کرده و مطابق آن عمل نماید.
غزالی در کیمیای سعادت سه مرحله را برای تعلیم و تربیت در نظر گرفته است که عبارتند از:
1) از هفت سالگی که باید به کودک طهارت ونماز خواندن آموخت. این آموزش باید با مهربانی، صبرو حو صله همراه باشد .
2) از ده سالگی: کودک را از کارهای زشت و بد دور نگه دارید از این سنین اگر کودک، خطایی مرتکب شد باید اورا تنبیه کرد.
3) مرحله بلوغ: در این سنین باید علت انجام آداب را به متعلّم بگو ییم. به عبارت دیگر، از زمان بلوغ، تربیت عقلانی وتفهیم امور نظری شروع می شود.
از نظر غزالی مواد ودروسی که باید آموخته شود، جنبه دینی و مذهبی داشته و مطابق شرع باشد وی به برخی از این دروس اشاره کرده است که عبارتند از: خواندن، نوشتن، قرآن، تاریخ، حکایات پار سیان، سیرت صحابه و سلف، اشعاری که شهوت انگیز نباشد، اخلاق، ادب ورزی یک ساعت بازی.
روش آموزش
غزالی تدریس را ساختاری ارزشی می داند. یعنی علاوه بر گفتار، نظریات وتئوری معلم، اعمال و رفتار وی نیز شامل تدریس شده ودر یاد گیری شاگردان تاثیر می گذارد، در این ساختار دانش آموزان ارزش هایی همانند گفتن واقعیت، درستی وامانت، تواضع فروتنی، دوری از تکبر و نخوت ومهم تر از همه، ایمان و اعتقاد به دین را می آموزند.
غزالی به روش تشویق و تنبیه در تعلیم وتر بیت تاکید کرده و معتقد به کاربرد هر دوی آنها است. غزالی برای تنبیه شرایطی خاص قایل است که عبارتند از:
1) نباید به خاطر هرامری تنبیه کرد.
2) اگر دانش آموز خود پشیمان شد، از او گذشت کنیم.
3) علنی نبودن تنبیه.
4) اندک بودن تنبیه.
5) موثر بودن تنبیه.
روش دیگر از نظر غزالی ، روش وعظ و نصیحت است که به خصوص برای آموزش وپرورش بزرگسالان مفید می داند. غزالی همچنین در آموزش به روش تقلید و عادت تو جه دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سعدی
بطور کلی تربیت از نظر سعدی چهار مرحله دارد:
1-دینداری و رعایت پرهیز گاری.
2-داشتن عقل.
3-دانستن معنی سخن .
4- اعتماد و اتکا به نفس.
اما اسلوب تربیتی به عقیده سعدی نخستین مورد «اعتدال » است. یعنی در تربیت بیم و امید و یا تشویق و تهدید لازم است همراه یکدیگر بکار روند.
درشتی و نرمی به هم در ، به است چو رگزن که جراح و مرهم نه است
درشتی نگیرد خردمند پیش نه سستی که نازل کند قدر خویش
شیوه تربیتی دیگر از نظر سعدی آنست که شاگرد را باید به سختی عادت داد و واقعیت دشواری زندگی را به او فهماند. این روش در ایران قدیم رایج بوده و کودکان را به دوری از « ناز و نعمت » که نهایتا به تنبلی و راحتی زیان آور منجر می شود شفارش می کردند تا در آینده به سختی ها و مصایب زندگی خو گرفته و مقاومت نمایند.
جامعه امروزی متاسفانه در آموزشها درست بر عکس عمل می شود و کودکان را طوری تربیت می کنند و سوژه های آموزشی را به آنان می فهمانند که در آینده تاب مقاومت در برابر مشکلات را نخواهند داشت.
جزوه درسی + مطالبی که در کلاس تدریس شده
ملاک آزمون میان ترم و پایان ترم است
دانشگاه فرهنگیان – پردیس شهید بهشتی مشهد
سید محسن جلیلی پروانه
درس: تاریخ اندیشه ها و عمل تربیتی در اسلام و ایران
درس : تاریخ اندیشه ها و عمل تربیتی در اسلام و ایران
بخش سوم : آموزش و پرورش در دوره مدرن شدگی
دگرگونی در نظام آموزشی و پیدایش مدارس جدید در دوره ی قاجار
(دوره مدرن شدگی)
نیمه ی اول قرن 18 م. دگرگونی های مهمی در ایران رخ داد که یکی از اینها اقتباس آموزش و پرورش نوین از اروپا و تلاش شاهان، به ویژه شماری از دولت مردان برای گسترش آن در شهرهای بزرگ آن روز، و سپس در نقاط کوچک تر بود. این رویداد مهم، از نظر صوری با تأسیس دارالفنون در سال 1852 م. آغاز شد، ولی در عمل، مقدمات آن از سال 1810 م. که دو محصل ایرانی به اروپا اعزام شدند، شروع شده بود و ساختمان مدرسه نیز از مدتی قبل ساخته شده بود.
دانشجویان عزیز ادامه مطلب را مطالعه بفرمایید
تقدیم به دوستان فردوس2
جلیلی پروانه
بخش سوم : آموزش و پرورش در دوره مدرن شدگی
دگرگونی در نظام آموزشی و پیدایش مدارس جدید در دوره ی قاجار(دوره مدرن شدگی)
نیمه ی اول قرن 18 م. دگرگونی های مهمی در ایران رخ داد که یکی از اینهااقتباس آموزش و پرورش نوین از اروپا و تلاش شاهان، به ویژه شماری از دولت مردان برای گسترش آن در شهرهای بزرگ آن روز، و سپس در نقاط کوچک تر بود. این رویداد مهم، از نظر صوری با تأسیس دارالفنون در سال 1852 م. آغاز شد، ولی در عمل، مقدمات آن از سال 1810 م. که دو محصل ایرانی به اروپا اعزام شدند، شروع شده بود و ساختمان مدرسه نیز از مدتی قبل ساخته شده بود.
دارالفنون آثار ادبی مهمی برای کشور نداشت، ولی این مؤسسه ی علمی با وجود کارشکنی های فراوان، در پیشرفت تعلیم و تربیت و اخذ علوم و فنون در ایران مؤثر افتاد و به گروه انبوهی از جوانان فرصت داد تا در راه اصلاح کشور قدم بردارند و در مدت کوتاهی یک قشر از اطبا و علمای ریاضی و طبیعی در تهران پیدا شدند و با ترجمه و تألیف کتب بر طبق روش علمی جدید و به بار آوردن شاگردان فراوان به آغاز نهضتی در فرهنگ ایران کمک کردند. این مؤسسه در تربیت عاملین انقلاب مشروطیت و آن دسته از افرادی که در سمت های دولتی نقش مفید داشتند مؤثر بود.
با ایجاد و گسترش مدارس نوین، پای دختران به مدرسه باز شد. در نظام سنتی نیز، شماری از دختران می توانستند چند سال به مکتب یا به مدارس علمیه بروند. اما در نظام جدید تربیتی محدودیتی برای این امر وجود نداشت و رفته رفته، دست کم به صورت نظری، راه علم آموزی به روی نیمی از مردم کشور باز شد.
نتیجه ی مستقیم آموزش و پرورش جدید، بر خلاف محدودیت دامنه ی آن، دگرگونی افکار از راه ایجاد تردید نسبت به علوم سنتی و اصول دانش متقدم بود. این تردید که هم تحصیل کرده ای بازگشته از خارج و هم تحصیل کرده های دارالفنون و مدارس دیگر در آن سهم درخوری داشتند، رفته رفته به میان مردم راه پیدا کرد و به اصطلاح امروز بخش خصوصی را به عرصه ی تعلیم و تعلم کشاند.
در سال 1328هجری قمری(1290هجری شمسی) قانون اساسی معارف در 28 ماده به تصویب رسید که تعریف مکتب و مدرسه، ضرورت پروگرام مدرسه و مکاتب توسط وزارت معارف، اجباری بودن تعلیمات ابتدائیه در خانه یا مدرسه، انواع مدارس رسمی و غیر رسمی با لزوم اطاعت دولت از ایجاد مدارس توسط اشخاص و شرایط بانیان مدارس، ممنوع بودن تنبیه بدنی و ... از مهم ترین عنوان های این مواد بود.
از پیامدهای مثبت رواج آموزش و پرورش نوین، ترویج نسبی بهداشت و روش های پیشگیری از ابتلا به امراض و تأسیس بیمارستان نظامی و عمومی برای نخستین بار در تاریخ کشور را می توان نام برد.
سرانجام باید از نقش روحانیت در این قضیه نام برد. به دیگر سخن، با آن که تا قبل از پیدایی تعلیم و تربیت نوین، آموزش و پرورش در اختیار روحانیت بود و علی القاعده می بایست طلاب و علمای علوم دینی آموزش و پرورش جدید را رقیب خود بدانند؛ اما به گواه تاریخ، بیشتر عکس آن رفتار کرده و حتی شماری از آنان به راه اندازی و بنیان گذاری مدرسه های نوین همت گماشته اند.
احمد کسروی، ضمن تمجید از کارهای سید جمال الدین اسدآبادی در جهت گسترش تعلیم و تربیت جدید، از ملایان موافق مدارس جدید در کشور نام می برد و بویژه از شیخ هادی نجم آبادی و سید محمد طباطبایی، بانی دبستان اسلام به نیکی یاد می کند.
ناظم الاسلام کرمانی ضمن تمجید از حمایت روحانیت از مدارس جدید، بالاخص از آخوند ملا محمد کاظم خراسانی به عنوان مجتهد طراز اول و آقا شیخ عبدالله مازندرانی و دیگران در طرفداری از این امر سخن می گوید.
افزون بر اینها، علما به نسبت اطلاعات و بینش خود، به عنوان بانی مدرسه، مدیر مدرسه، معلم مدرسه و مانند آن تلاش هایی در مدارس نوین داشته اند و مهم تر این که با شرکت در مراسمی نظیر روز اول یا آخر سال تحصیلی، یا جشن هایی که در مدارس برپا می شد، نظام جدید آموزش و پرورش را تأیید می کرده اند. عبدالله مستوفی از حضور علماء در مدرسه ی علوم سیاسی نام می برد.
وی در جای دیگری می افزاید که پس از ایجاد مدارس در تهران، نه فقط اکابر معمولی از آن استقبال می کردند، بلکه حتی تاجرهای بازاری و آخوندهای مدارس قدیمه هم به این مدارس می رفتند و از سؤالات قبل و بعد از درس آن ها پیدا بود که با ذی نفعی به این مجالس می آیند و واقعاً تشنه ی این معلومات اند.
دو تن از ملایان نیک نام، خود پشتیبان دبستان گردیدند:
«یکی از آن دو شیخ هادی نجم آبادی بود که خود مرد دانشمند و آزاد اندیشه و نیکی بود. پس از برافتادن امین الدوله سرکشی و پشتیبانی به دبستان رشدیه و نگهداری آن به گردن گرفت، و دیگری سید محمد طباطبایی بود که خود بنیاد دبستانی به نام اسلام نهاد و تا توانست از هواداری و واداشتن مردم به هوادرای باز نایستاد. پروای این دو تن به کار دبستان زبان دیگران را بست»
برنامه ی مدارس در این دوره که حوزه های علمیه و تحصیل کرده های غرب، با هم، عهده دار نظام آموزشی بودند به این شکل بود که: بعد از خواندن قرآن، و تکرار آن توسط دانش آموزان، به کلاس درس می رفتند و قبل از ظهر به منزل رفته و برای نماز ظهر و عصر به مدرسه بر می گشتند و نماز جماعت به امامت یکی از معلمین، که معمم بود برگزار می شد و دوباره به کلاس رفته و بعد از اتمام درس، همگی در حیاط مدرسه به صف ایستاده و عده ای با صدای بلند خطابه ای می خواندند که در آخر هر جمله از خداوند مسأله خواسته و برای حفظ مملکت و سلامت و شاه و بقای اسلام و علما دعا می کردند.
مواد درسی که در این مدارس آموزش داده می شد عبارت بود از: در کلاس اول کتاب تعلیم الاطفال تألیف مفتاح الملک و کتاب علی، تألیف یحیی دولت آبادی و چند کتاب دیگر از جمله کتاب کوچکی در باب جغرافیا. و در سال های بعد عبارت بود از: تجوید قرآن، شرعیات از کتاب بدایه فارسی .
توسعه ی مدارس جدید دردوره ی پهلوی اول (دوره مدرن شدگی)
تا قبل از سال 1304 هجری شمسی، مؤسسات آموزش عالی، چون دانشکده ی علوم، دانشکده ی کشاورزی کرج (مدرسه ی فلاحت)، دانشکده ی ادبیات، دانشکده ی حقوق، مدرسه ی طب، و همچنین دارالمعلمین مرکزی، برای تربیت معلم مدرسه ی ابتدایی و متوسطه، ایجاد شده بود و تعدادی محصل نیز برای تحصیل در رشته های کشاورزی، آموزش و پرورش و امور نظامی به کشورهای اروپایی اعزام شده بودند. اما از سال 1304 به بعد، نظام جدید آموزش، رشد قابل توجهی یافت.
در سال های 1313- 1306 ، قوانین و تصویب نامه هایی درباره ی آموزش اجباری و رایگان در رابطه با دوره ی ابتدایی و همچنین آموزش پولی در دوره ی دبیرستان و عالی و تأسیس شبکه ی مدارس دولتی و روحانی و تأسیس دانش سرا و دانشگاه به تصویب رسید. برابر این مصوبه، تمام مراکز تحصیلی، حتی مدارس و دانشگاه های غیر ایرانی، تحت نظر وزارت فرهنگ قرار گرفت. در سال 1302 ، تعداد محصلین ایران در حدود 55 هزار نفر بود. در سال 1315 ، ایران دارای 4901 مدرسه و 257 هزار محصل و 11370 آموزگار بود. در سال 1319 تعداد مدارس به 8237 و تعداد محصلین به 497 هزار و تعداد معلمین به 13646 نفر رسید.
در این دوره، تعداد مدارس روحانی و حوزه های علمیه نیز تقلیل یافت. ایوانف در این مورد می نویسد:
«در سال تحصیلی 1304-1303، تعداد مدارس روحانی 282 و تعداد محصلین آن 5984 نفر بود، حال آن که در سال تحصیلی 1320-1319، تعداد مدارس مزبور به 206 و تعداد محصلین به 784 نفر تقلیل یافت. تعداد معلمین این نوع مدارس فقط 249 نفر بود».
بر اساس آمار فوق هر چند تعداد حوزه های علمیه، کاهش ناچیزی را نشان می دهد، اما سیاست تضعیف مذهب در دوره ی پهلوی اول از شمار طلاب به شدت کاست. تسلط کامل دولت بر نظام آموزشی، محدود به مدارس مذهبی نبود، بلکه مدارس خارجی و مدارس اقلیت های مذهبی نیز منحل و امکانات آن ها در خدمت نظام جدید قرار گرفت. آمار ذیل رشد چشمگیر توسعه ی سواد در سال های 1320-1304 را نشان می دهد:
سال/ بودجه به هزار ریال /شمار آموزشگاه /شمار شاگرد/ شمار معلم/
1304/ 7137/ 2236/ 108959/ 6089 /
1320/154856/4920/361974/12345/
برنامه ی تحصیلی بلند پروازانه ای که در دوران پهلوی اول، برای گسترش آموزش و تغییر نظام تعلیم و تربیت، که منحصر به شهرها بود، با مشکلاتی از جمله کمبود آموزگاران ورزیده، روبه رو بود و برای رفع آن، قانون تعلیم و تربیت در سال 1312 به تصویب رسید. پیش بینی شده بود که تا سال 1317 تعداد 25 دانش سرای مقدماتی تأسیس شود. در شهریور 1320 ، تعداد 36 دانش سرا در سطوح مختلف در سراسر کشور وجود داشت.
ازسال 1304 به بعد، مکتب خانه های قدیمی با گسترش مدارس جدید، تعطیل و روحانیون از آموزش رسمی حذف شدند. کسانی می توانستند به تعلیم و تربیت ادامه دهند که از لباس روحانیت خارج شده و ضوابط وزارت فرهنگ را بپذیرند. نظام آموزشی دوران پهلوی اول در تقابل رویارویی با روحانیت و ساخت مذهبی جامعه بود.
نظام جدید با شتاب زیادی به جامعه تحمیل شد تا موازنه ای بین فرهنگ قدیم و جدید ایجاد کند. نظام آموزشی قدیم، هر چند امکان تربیت فرزندان این مرز و بوم و رفع نیازهای کشور را نداشت، اما سیستم آموزش جدید مشکلات خاص خود را داشت. هر چند تعداد تحصیل کردگان، افزایش سریعی را نشان می دهد؛ اما این افراد دارای تحصیلات سطحی، نامتعادل، و انباشته از حقایق هضم نشده بودند.
بدین طریق مدرسه های زیر نظر روحانیت، که شکل عمده ی تحصیل در عصر قاجار بودند، اهمیت خود را در حد زیادی از دست دادند. نخبگان و طبقه های متوسط ایران با آهنگی فزاینده به مدرسه های دولتی روی آوردند و در سطوح بالاتر تحصیلی به دانشگاه تازه بنیاد تهران، مدرسه های فنی وزارتخانه های گوناگون، یا دانشگاه های خارج رفتند. توسعه ی دامنه ی آموزش و پرورش نیروی انسانی لازم دستگاه های رو به توسعه ی دولتی را تأمین می کرد؛ اما در عین حال به پیدایش و رشد طبقه ی جدید روشنفکر و صاحبان مشاغال تخصصی، پزشکی و مهندسی، کمک می نمود. از این گذشته، دولت با استفاده از نظام آموزشی، جلوی تفکر سیاسی آزاد را گرفت، نوعی همرنگ جماعت شدن و همگونی را بر روشنفکران تحمیل کرد. برنامه ی تحصیلی را طوری تنظیم نمود که چاپلوسی بنده وار، پشتیبانی تبلیغاتی و توجیه ایدئولوژیکی را القا کند.
نظام حقوقی جدید ایران که در سال های 1319- 1307 ، شکل گرفت و به اجرا گذاشته شد، هر چند بخشی از قواعد مذهبی را در خود داشت، اما بیش تر این قوانین بر اساس قوانین کشورهای اروپایی، بویژه فرانسه، بلژیک و ایتالیا تنظیم شده بود. بدین ترتیب، اختیارات محاکم مذهبی و شرعی از بین رفت. نقش روحانیون در امر قضاوت، معاملات، عقد و ازدواج به شدت کاهش یافت. و روحانیونی که می خواستند از این طریق معاش کنند، ناگزیر می بایست به قواعد مصوبه تن داده و با لباس غیر روحانی به شغل خود ادامه دهند.
تصویب قوانین جدید، افزون بر کاستن از نقش دین و مذهب و روحانیون، در عرصه های مختلف عناصری را در معاملات وارد نمود که در ناسازگاری با احکام مذهبی بود. به عنوان مثال قواعد مذهبی، تجارت مسلمین روی بعضی کالاها مثل شراب و یا گرفتن بهره را حرام دانسته و اظهار نظر در مورد بعضی از احکام تجاری را بر عهده ی علمای مذهبی گذاشته بود.
قانون ثبت اسناد و املاک در سال 1306 از تصویب مجلس گذشت. ماده ی اول قانون ثبت اسناد و املاک اجباری این بود که کلیه ی املاک، اعم از املاک مزروعی و مستغلات و ... باید در دفاتر دولتی ثبت گردد.
لازم به ذکر است که تا قبل از تصویب این قانون، تنظیم اسناد و مدارک مربوط به معاملات، در دست حکام شرعی و علمای دینی بوده، هر چند این اسناد معتبر بود ولی اشکالاتی نیز داشت. پاره ای از این اشکال ها عبارت بودند از:
1. اسناد یکنواخت نبود.
2. خط و مهر عالمی را در همه جا نمی شد شناخت.
3. تصرف در اسناد نسبتاً آسان تر بود و در اختلافات نیاز به هوش و فراست فوق العاده بود، تا حقیقت آشکار شود.
در سال 1315 آموزشگاهی در اداره ی ثبت اسناد و املاک برای تربیت متخصصان آن اداره تأسیس شد و کسانی که دوره ی یک ساله ی تحصیلی این آموزشگاه را طی کرده و موفق به گرفتن گواهی نامه ی رسمی می شدند، در اداره ی ثبت استخدام می شدند. کلاس نقشه برداری نیز در همین زمان افتتاح شد.
قانون ازدواج در سال 1310 در مجلس تصوب شد و به موجب آن حق اجرای صیغه ی عقد به اشخاصی واگذار شد که دفتر ثبت رسمی ازدواج داشته باشند.
رویارویی با روحانیت در زمینه ی آموزش و پرورش
در تصمیم رضاشاه برای اصلاح نظام آموزش و پرورش، نیت ضمنی او تضعیف روحانیت بود. آموزش و پرورش ایران تا زمان انقلاب مشروطه، در دست روحانیون بود. مادی کردن (غیرمذهبی کردن) و غربی کردن کشور، به موازات یکدیگر صورت گرفت. تأکید نظام جدید آموزش و پرورش بر ورزش و تمرینات شبه نظامی، در واقع عکس العملی در برابر نهاد نظام قدیم مکتب خانه ها بود. دانش آموزان باهوش، در پشت میزها و در کلاس های بزرگی نشستند که مشرف بر زمین های بسکتبال بود. دیگر، چوب و فلک کردن دانش آموزان در حیاط مدرسه، صورت نمی گرفت، به جای آن، بایستی در برابر آموزگاران خردمندی سر فرود می آوردند که می خواستند به آن ها بفهمانند که هر چه درس بخوانند، باز هم کم خوانده اند، و باید دفترهای بزرگ خود را بگشایند.
درس هایی تدریس می شد که از قدرت انسان برای غلبه بر محیط مادی پیرامونش، از پرورش جسمانی همراه با غرور، و از این اعتقاد که ایرانیان- اگر از سایر ملت ها برتر نباشند- همچون سایل ملل، شایسته هستند، سخن می گفت. این اندیشه، یک
وزنه ی متقابل و لازم، در برابر تحقیرهای گذشته بود، اما زمینه ی سرخوردگی آینده را ریخت؛ امیدهایی را بیدار کرده که علمی نبود. این اندیشه را در نسل جوان تلقین کرد که می توان همه چیز را به دست آورد. این نادیده گرفتن حقیقت، تأثیر ناگوار در برنامه ریزی و توسعه در سال های پس از جنگ دوم جهانی باقی گذارد و روحیه ی آنان را به آسانی آسیب پذیر ساخت.
حمله ی رضا شاه به طبقات مذهبی (روحانیون)، در زمینه ی وضع قوانین صورت گرفت. بدین سان رضاه شاه آن ها را از وظیفه ی اجتماعی اصلی و منبع عمده ی درآمد مشروع شان محروم ساخت.
تلاش سیستم، تلقین ارزش هایی بود که ملیت ایرانی را به دور از تاریخ 1300 سال حضور اسلام در این سرزمین، معرفی کند و در دروس تأکید بر تاریخ ایران قبل از اسلام می شد.
نتیجه بحث مدارس جدید
آن چه که از بررسی تاریخ مکتب خانه ها به دست می آید این است که مکتب خانه ها دارای سازمان و با برنامه ی روشن نبودند و به گونه ی مستقل و یا پشتیبانی علما و روحانیون اداره می شد و معلمان مکتب نیز، از بین طلاب علوم دینی بوده و از کتاب ها و شیوه های آموزشی حوزه های علمیه بهره می گرفتند.
این شیوه ی آموزشی سال های متمادی ادامه داشته و بدون هیچ دگرگونی به کار خود ادامه می داد و کم ترین توجهی نیز به دگرگونی های بین المللی و دگرگونی های شیوه های آموزشی در جهان از خود نشان نداد و حتی شمار زیادی از مکتب داران با افرادی که با بهره گیری از شیوه های جدید آموزشی از غرب، مدعی تغییر در شیوه ی آموزشی در ایران نیز بودند، سرسختانه به مبارزه برخاستند و هیچ گونه تغییر و تحول در روش های سنتی و قدیمی را برنتابیدند.
این ناسازگاری بین دو شیوه و در واقع بین دو نظام آموزشی قدیم و جدید، در نهایت به دخالت دولت انجامید و در زمان پهلوی اول، دگرگونی های بسیاری در نظام آموزشی انجام پذیرفت که مهم ترین این دگرگونی ها خارج شدن نظام مکتب خانه ای و روحانیون از نظام آموزشی کشور بود. این امر نیز دارای آثار و پیامدهای فراوانی بود که به آن اشاره شد.
به هر حال، مخالفت عده ای از روحانیون با مدارس جدید، و نوآوری های این مدارس، آنان را نه در کوتاه مدت، بلکه در دوره ی پهلوی اول، به طور کل از صحنه ی تعلیم و تربیت عمومی کشور خارج ساخت و به جای آن آموزش و پرورش تحمیلی را، که با شرایط اجتماعی و فرهنگی کشور ما تا مقدار زیادی ناسازگار بود، وارد نمود.
«از نفوذ روحانیون در مدارس و در زمینه ی تعلیم و تربیت به مقدار زیاد کاسته شد»
هر چند شماری از روحانیون در بنیان گذاری مدارسی نوین که با نوع آداب و فرهنگ جامعه سازگار باشد، بسیار تلاش کردند، و ما تا حد امکان از آنان یاد کردیم، اما تلاش این شمار کم، راه به جایی نبرد. به نظر می رسد اگر اکثر روحانیت با این نوآوری ها و علوم و فنون جدید، با نقادی، نه با دشمنی رفتار می کردند و در جهت بومی کردن علوم غربی، به تلاش بر می خاستند، از نظام آموزش و پرورش کشور خارج نمی شدند.
اما درباره ی اثر گذاری این نظام نوپای آموزش و پرورش در جامعه ی ایرانی، در یک جمع بندی کلی می توان گفت: هر چند ورود این نظام به کشور ما اثرهای درخور توجهی داشته است، و کشور ایران را در جهت توسعه رهبری نموده است، ولی این توسعه، توسعه ای درون زا نبوده و توسعه ای وابسته و تحمیلی بوده است.
جان فوران در مورد نوع توسعه در ایران ،با نظر کسانی که دگرگونی ها را خوش بینانه بررسی می کنند و در آن ها عنصر مترقیانه و بذرهای تجدد را می بینند، مخالف است و در پاسخ شان تحول ایران را تحولی وابسته می داند زیرا از خارج شکل می گرفت و از نظر شکل و دامنه، محدودیت های زیادی داشت.
بر اساس منابع موجود، می توان نتیجه گرفت که نظام آموزش مکتب خانه ای که از سوی روحانیون پشتیبانی می شد، با روند تحولات جهانی، هماهنگ نبود و این ناهماهنگی با نظام نوین آموزشی، به بیرون رانده شدن نظام آموزش مکتب خانه ای از جامعه انجامید و در این روند، نظام آموزشی که کاملاً از غرب بهره گرفته بود، بدون توجه به نیازها و اعتقادت و فرهنگ مردم ایرانی، عهده دار نظام آموزش و پرورش جامعه ی ایرانی گردید و مشکلات فراوانی را برای مردم کشورمان به وجود آورد. در واقع علما و روحانیون می توانستند با دگرگونی ها و اصلاحاتی، نظامی از آموزش را در کشور حاکم کنند که نه تنها مورد اقبال عمومی قرار بگیرد، بلکه با برنامه ریزی صحیح قادر بودند علوم جدید را وارد نظام آموزشی سنتی کنند و برابر با فرهنگ و آداب و رسوم جامعه، آن را سامان دهند. به نظر می رسد اصرار بر تعلیم و تعلم بر سبک و سیاق سنتی و بهره نگرفتن از نوآوری های جدید آموزشی از سوی شماری از مکتب داران، دانش هایی که کاملاً غربی و بیگانه از فرهنگ جامعه ی ایرانی بود بر کشور ما تحمیل شد و آثار و پیامدهای منفی را برای این کشور به همراه آورد.
بنابراین در کم تر از نیم قرن، دگرگونی شدیدی در شیوه ی آموزش در مدارس روی داد.
در نظام آموزش قدیم زیر نظر علما و روحانیون، هدف از تعلیم، خواندن قرآن بود، در حالی که در نظام آموزش جدید در زمان پهلوی اول، خواندن قرآن در مدارس محدود گردید. آموزش دختران در نظام قدیم به صورت بسیار محدود انجام می شد، ولی در زمان پهلوی اول داشتن حجاب در مدارس برای آموزگاران زن و دانش آموزان دختر ممنوع گردید و بسیاری از دگرگونی های دیگری که در جامعه ی ایران رخ داد. در بیان علل و چرایی این دگرگونی های سریع، تاریخ نویسان و محققان باید دست به قلم برده و به بررسی و تحقیق بپردازند. البته نباید آثار و کارکردهای مثبت نظام آموزش جدید بر جامعه و اقبال عمومی مردم به این شیوه ی آموزشی را نادیده گرفت.
مروری بر دیگر سیاستهای فرهنگی حکومت رضاشاه
تلاش مورخین و متولیان فرهنگ دوره پهلوی، در ادامه سیاستها و برنامههای تنظیم شده آن دوران، پیوسته بر آن بوده است تا برای جامعه دیرپای ایران و فرهنگ اصیلی و ریشهدار مردم آن، هویت فرهنگی نو، متناسب با اهداف سیاسی حکومت تنظیم نماید.
طبعا ارزیابی این ادعا به مدد تلاش متعهدان به اصالتهای فرهنگ و هنر قوم بر پایه شواهد و مستندات تاریخ فرهنگ معاصر ما ، صورت خواهد گرفت. در این قسمت، بنا دارم تا به همین سیاق، قسمتهای دیگری از سیاستهای فرهنگی اتخاذ شده در دوره حکومت رضا خان پهلوی را مورد بررسی قرار دهم.
رضا خان ، در طول بیست سال سلطنت خود، انهدام فرهنگ دینی و مذهبی اجتماع ایران را بنیان گذارد. در صورت توجه به تواناییهای فکری و فرهنگی او، روشن میشود که چنین حرکت حساب شدهای در زمینه مسائل فرهنگی، هرگز نمیتواند حاصل درک و دانش او باشد. لیکن حضور مستشاران متعدد اروپایی و همکاری و اقتدار روشنفکران وابسته در دستگاه سیاسی و فرهنگی رضا خان بوده که تدارک و انجام برنامههای وسیع انهدام فرهنگی را به ثمر میرسانیده است.
هنر ایران، در آغاز سلطنت رضاخان، در حقیقت ادامه دهنده سنتهای گذشته ایران بوده است. از هزار وچندصد سال قبل که ایرانیان، اسلام و فرهنگ آن را پذیرفته بودند، پیوسته اهتمام جدی بر ظهور دستاوردهای در خور آن داشتهاند.
تاریخ هنر و فرهنگ ایران در جنبههای ادبی، عرفان، معماری، نقاشی و سایر هنرهای متداول آن روزگاران گویای این ادعاست. دستاوردهای مادی و معنوی تلاش متفکرین مسلمان ایرانی، در میان آثار فرهنگی جهان جایگاه ممتازی را به خود اختصاص داده بود. سیر تحول فرهنگ ایران تا دوره مشروطه را میتوان صورت کامل شده و دستاورد پیشینیان است. طبعأ آثار فرهنگی یک ملت نیز همچون سایر ابعاد وجودی اجتماع، پیوسته در مسیر یکنواخت حرکت نمیکند بلکه در طول مسیر کمالی خود دچار ضعفها ، بحرانها و افولها نیز میگردد.
با آغاز نهضت مشروطه و ظهور طیف جدیدی از متفکرین که معتقد به مبانی فکری غرب و اصول تفکر اومانیستی رشد یافته در اروپا و روسیه آن روز بودند، روزنههای جدیدی از میان آثار فکری و فرهنگی این دوران به ظهور رسید.
مشهورترین وابستگان فکری این گروه، میرزا فتحعلی آخوندزاده بود که در دستگاه نظامی روسیه تزاری (که خود پایگاه فکر جدید در شرق بود) پرورش یافته و ضمن انجام خدمات معضل سیاسی و نظامی محلی روسیه تزاری ( که حتی عضویت در هیأتهای نمایندگی سیاسی و نظامی آنها را شامل میباشد) به تحریر اولین نمایشنامههای ایرانی دست زد. او و میرزا آقا تبریزی اولین پایه های نمایشنامهنویسی جدید ایران به تقلید مطلق از سبک تئاتر اروپا را بنیان گذاردند.
رویه مورد نظر ایشان در نمایشهای خود، تقلید از کمدی نویسهای معروف اروپا چون مولر و استهزای فرهنگ و باورهای ملی و سنتی جامعه ایران بوده است.
نتیجه تبلیغ شده ایشان در نمایشنامه نیز تاسی به دولت فخیمه روس و در آثار تابعین ایشان «فرنگی شدن از نوک پا تا فرق سر»بوده است.
نتیجه اقدامات این گروه با توجه به وابستگی شاید آنها به سفارتخانههای خارجی و انحصار فعالیت ایشان به دست پروردگان دولتهای غربی، بسیار اندک بوده و در عصه کارزار فرهنگی هرگز نتوانستند بهرههای مورد نظر خود را از اقداماتشان بدست آورند. حضور انبوه مسلمانان انقلابی در صحنه نیز مانع از اخذ نتیجه فرهنگی برای آنها میشد. با به قدرت رسیدن رضا خان و تسلط سیاسی انلگیسی بر حکومت ایران، اوضاع دگرگون شد.
اقدامات فرهنگی از پشتوانه حکومتی برخوردار بود. حمایتهای دولت رضا خان زمینههای مالی، تبلیغاتی ، ممانعت از برخورد مسلمانان با ایشان و سایر ابزارهای مورد نیاز برای جا انداختن فرهنگ نو را به همراه میآورد. تجربه فعالیت سالهای مشروطه تا دوره رضا خان نیز برای کارگردانان فرهنگ جامعه عبرتآموز بود.
این بار، رضا خان از برنامهها و خدمات یکی از چهرههای پرمایه و زیرک استعمار در ایران بهره میبرد. محمدعلی فروغی، ضمن تصدی صدارت اعظم دولت؛ با تشکیلات مخفی مجمع فراماسونری خود، با برنامهریزیهای بلند مدت و همکاری بیشائبه مستشاران اروپایی از همه امکانات لازم برای تغییر هویت ملی ایران استفاده میکرد.
تجربه مقاومت مردم در تبلیغات منورالفکرهای سال های مشروطه به ایشان میآموزد که نفی مستقیم دستاوردهای یک قوم، هرگز نمیتواند موفق باشد. لذا در برنامهریزی جدید، فرهنگ جانشین برای طی دوره انتقال از فرهنگ خودی به تمدن غرب، ضرورت وجودی مییابد.
هویت ایران باستان به عنوان فرهنگ جانشین انتخاب میگردد. از این پس، همه تلاشها و اقدامات بر آن است تا :
اولا: با مظاهر فرهنگ اسلامی مبارزه بنیادین و حتی برخورد نظامی صورت گیرد.
ثانیا: به انحاء مختلف تز فرهنگ و تمدن ایران باستان تبلیغ شود.
این سیاستها در عمل مصادیق متعددی پیدا میکند. کشف حجاب، منع روضهخوانی ، لباس متحدالشکل ، کلاه پهلوی، کشتار مسجد گوهرشاد و دهها اقدام مستقیم دیگر در مبارزه با فرهنگ اسلامی از روشهای تحقق سیاست اول است.
در این اقدامات، رضا خان ( که در حقیقت گردانندگان دولت او) از خدمات چهرههای فرهنگی ساخته دست خود نیز بهرهها میبرد.
در دورهای که توقیف روزنامه و مجله بود و جز تعداد اندکی انگشت شمار از نظمیه مجوز انتشار مجله نداشتند، احمد کسروی در هنگامهی کشتار مسجد گوهرشاد و سایر اقدامات غیر انسانی و ضد فرهنگی رضا خان ، در مجله مجاز به انتشار خود، بحث لغوی دارد در خصوص ریشه لغات عمه و عمو و خاله وخالو! و بدین نحو، علیالظاهر فعالیتهای فرهنگی در جریان است و امور سیر طبیعی خود را طی میکنند وبا مکتوم ماندن حقایق، هم مردم از اخبار کمتر مطلع میشوند و هم آیندگان به هنگام تاریخ نویسی وقایع سیاسی و فرهنگی دوران رضا خان سوابق ادبی و فرهنگی کسروی را نشان از سکوت وآرامش اوضاع میگیرند.
برای تحقق هدف دوم، کار مشکلتر است و دیگر انجام این مهم از عهده رضا خان قلدر و دستگاه حکومت بیسواد و فاقد فرهنگ او برنمیآید. چند نفر معدود اهل امور فرهنگی چون فروغی به مدد خیل عظیم مستشاران غربی به اینکار اهتمام میورزند. تشکیلات مخفی فراماسونری، برای تحقق اهداف، بهترین ابزار است و به نحو فعالی وارد قضیه میشوند.
میرزا نصراله خان مشیرالدوله، مدرسه علوم سیاسی را که بعدها دانشکده حقوق میشود بنیان میگذارد تا به ترتیب رجال سیاسی بپردازد. محمدعلی فروغی نیز در این مدرسه تدریس میکند. حسن پیرنیا، پسر میرزا نصرالله خان نیز در راستای تنظیم هویت قبل از اسلام ایران، کتاب سه جلدی ایران باستان را مینویسد.
فروغی نیز خلاصه دو جلدی و منتخب یک جلدی شاهنامه فردوسی را با نیت ترویج اندیشه شاهنشاهی تنظیم میکند.
استفاده جهت دار از اشعار فردوسی، خارج کردن ابیات از متن و کاربرد متعلقانه آن، و حتی تحریف فردوسی و جعل ابیات، به چنین ابتذالی کشیده که ملک الشعرای بهار را به فریاد آورد. او گفت:
«اشعار بی پدر و مادر را پهلوی هم قرار دادهاند و اسم آن را شاهنامه گذاشتهاند. بنده وقتی میگویم این شعر مال فردوسی نیست، میگویند تو وطن پرست نیستی ... آیا این وضع زندگی نیست .... افرادی میخواهند احساسات وطنپرستی مردم را بدین وسیله تحریک کنند و بالا بیاورند، هر چه دلشان خواست در آن میگنجانند و هر چه در آن گنجانیده شده قبول میکنند و میگویند این شاهنامه ملت ایران است»
در سایر زمینههای هنری نیز توجه به اساطیر ایران باستان و دستمایههای آن دوران برای تحقق این آثار در صدر برنامهها قرار میگیرد. رضا خان، به حسب شرایط سیاسی و برنامه تنظیم شده دولت انگلیس برای سرکوب تحرکات آزادیخواهانه طوایف ایران و تشکیل حکومت مقتدر مرکزی ، موظف بود تا وسایل این خواسته را فراهم آورد.
از این رو، شکل پایتخت در دوره او تحول بنیادین مییابد. ادارات دولتی و وزارت خانهها به صورت امروزی خود، تعریف میشوند. مرکز دولتی شهر، -میان مشق آن روز- انتخاب میشود. ادارات شهرداری، پست ، نظمیه، بانک ، ثبت اسناد و املاک، خارجه و چند جای دیگر در همان حوالی استقرار مییابند. مدارس جدید به شکل امروزی و با مقصد تعلیم هدفدار جوانان تأسیس میشود.(مفصل به آن پرداخته شد) .
آثار معماری این دوران، که به دست آندره گدار، ماکسیم سیر و چندین مهندس دیگر اروپا طراحی و ساخته میشوند، در یک جهش به تاریخ ایران قبل از اسلام ، به پیروی از سبک نئوکلاسیک اروپا ، با صورت معماری هخامنشی و ساسانی ساخته و پرداخته میشوند. استفاده از نقوش و عناصر بکار رفته در هنر هخامنشی و ساسانی شدت میگیرد. تزئینات اداره پست ، وزارت خارجه، کاخ نظمیه و با تقلید از تخت جمشید و نقوش برجسته آن انجام میشود. نقش «فروهر» پس از قریب دو هزار سال فراموشی ، دیگر بار احیا میشود و در سر در مدرسه انوشیروان دادگیر به کار گرفته میشود. موزه ایران باستان به تقلید ازنمای طاق کسری ساخته میشود.
همه تلاشها بر آن است تا به نحوی روحیه دوران پیش از اسلام را احیا کرده و از این راه در تعظیم فرهنگ ناشی از آن بکوشند. به عبارت دیگرتمامی اصلاحات فرهنگی به منظور این بود که هویت جمعی جدیدی پدید آید و مبانی مشروعیت دولت مطلقه رضاشاه فراهم گردد که جوهر اصلی آن، تاکید بر ناسیونالیسم تجددگرا بود.
هدف دولت نوگرا از تمدن جدید، فقط ظاهر بود نه شکوفایی اندیشه و فرهنگ. مخبرالسلطنه هدایت، که بیش از شش سال رئیسالوزرای رضاشاه بود، در خاطرات خود مینویسد: «در این اوقات (در سالهای بعد از تصویب تغییر لباس در تاریخ دیماه 1307.ش) روزی به شاه عرض کردم: تمدنی که آوازهاش عالمگیر است، دو تمدن است: یکی تظاهرات در بلوارها و دیگری تمدن ناشی از لابراتوارها؛ تمدنی که مفید است و قابل تقلید، تمدن ناشی از لابراتوارها و کتابخانه است. آثاری که بیشتر ظاهر شد تمدن بلوارها بود که به کار لالهزار میخورد و مردم بیبندوبار خواستار بودند.»
تغییر پوشاک و کشف حجاب زنان از موضوعات مورد توجه دولت در فرآیند نوگرایی فرهنگی بود. سفر شاه به ترکیه در سال 1313 نیز در تثبیت باورهای قلبی او مبنی بر لزوم کشف حجاب بسیار موثر بود. اثر عمیقی که مشاهده وضع بانوان ترک بر روحیه رضاشاه گذاشت تا آن حد بود که وی خطاب به سفیرکبیر ایران در ترکیه گفت: «هنوز عقب هستیم و فورا باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم، خصوصا زنان، اقدام کنیم.»
بدینترتیب با ترجیح نظام سیاسی و حمایت نخبگان فکری، به اصلاحات غیربومی، که مبتنی بر الگوهای بیرونی بود، توجه بسیاری شد و در این رهگذر، ناسیونالیسم باستانگرا کارکرد ایدئولوژی حل بحران در دورۀ اصلاحات رضاشاهی را بر عهده گرفت.
میتوان گفت که پروژه نوسازی ایران در دوره رضاشاه، پروژهای تجددگرا بود. البته باید توجه کرد که اولأ این پروژه در آغاز الگوی تمامعیار منظم و مدونی نداشت، ولی به تدریج ابعاد دقیقتر و روشنتری یافت و از سایر الگوهای همعصر خود متمایز شد. ثانیأ پروژه تجدد در درون خود، انسجام و تناسب تام و تمامی نداشت و همانند دیگر بحثهای نوسازی ایران به بعضی از ناهمسازیها و گاه تناقضات درونی دچار بود. با این حال میتوان گفت مهمترین اصل آن گذر جامعه ایرانی از فئودالیسم به کاپیتالیسم بود. ملتهایی که هویت تاریخی خود را از دست داده، یعنی از شناخت واقعی خود فاصله گرفتهاند، سریعتر مقهور نیروهای بیگانه شدهاند.
از زاویه دیگری به جرات میتوان گفت که دولت رضاشاه، دولت ناسیونالیستی نبود. چون ناسیونالیسم مبتنی بر حاکمیت ملی و فزونی قدرت و اراده ملی است. نوسازی در دورۀ پهلوی اول، شتابان صورت گرفت و به دلیل تسلط دولت بر منابع قدرت و
ناتوانی و پراکندگی جامعه مدنی، در عرصه هایی انجام شد که با ساخت و سرشت دولت مطلقه در انطباق بود. لذا ممانعت دولت مطلقه از گسترش مشارکت و شکل گیری رقابت، حوزه سیاست ایران را به عرصه ای توسعه نیافته در ساخت اقتصادی و اجتماعی تبدیل کرد . به بیانی دیگر دولت مطلقه در حوزه سیاست و نظام سیاسی ، مانع توسعه بود و به بازتولید استبداد وخودکامگی منجرشد.
بنا براین ساختار سیاسی جدید هنگامی مبتنی بر عقلانیت است که بتواند خالق فرهنگ سیاسی خود باشد و هویت ملی به واسطه این تحول بر هویتهای قومی، گروهی و عشیرهای غلبه یابد. این در حالی بود که قرنها مجموعه فرهنگ عشایری بر گستره سرزمین ایران سایه افکنده و فرهنگ بومی، محلی و عشیرهای در مدت زمان متمادی، به واسطه استمرار، فرهنگ سیاسی غالب در ایران زمین گردیده بود که در دوره ی رضاشاه از آن به مثابه مانع اساسی شکلگیری هویت ملی و یکپارچگی سیاسی یاد میشود!!!
پیریزی این دولت مدرن به بهای سرکوبی تحول و پیشرفت سیاسی و تمامی مظاهر آرمانهای دموکراتیک انجام گرفت. چنین تصور میشد که نوسازی کشور فقط از راه خودکامگی و سرکوب نهادهای دموکراتیک دستیافتنی است. خودکامگی در اداره امور کشور و اعمال زور و فشار برای حصول اطاعت و پیروی زیردستان، همواره با کوتاهی در وسعت بخشیدن به پایگاههای اجتماعی- اقتصادی حکومت و غفلت از تشکیل و ترغیب احزاب معتبر سیاسی، ناگزیر نتایج ویرانگر به بار میآورد.
ایجاد جامعهای شبهغربی و مدرنیسم
برپا کردن جامعهای شبیه جوامع غربی، که اصطلاحا به آن فرهنگیمآبی گفته میشود، روح حاکم بر تجدد عصر رضاشاه میباشد. حکومت مطلقه برای دستیابی به این هدف، دو ابزار را به کار گرفت: نخست کوشش برای وارد ساختن بخشهایی از دانش غربی؛ خصوصا دانش فنی و نظام حقوقی جدید و دوم، تلاش برای فراگیری الگوهای زندگی سبک اروپایی و تغییر صورت زندگی در ایران. وارد کردن دانش غربی از دو طریق انجام شد: 1ــ استخدام مستشار؛ 2ــ اعزام دانشجو به خارج که در این زمینه تصمیماتی اخذ شده بود که بر اساس آنها سالیانه عدهای دانشجو برای فراگرفتن دانشهای غربی به اروپا اعزام میشدند.
روی هم رفته اعزام مستمر و گسترده دانشجویان به غرب و دعوت از متخصصان و کارشناسان غربی برای تصدی امور کلیدی کشور، از این ارزش بنیادی در تجدد حکایت میکند که بنا نهادن جامعهای به سبک فرنگ، کشور را پیشرفته و مترقی میسازد که البته اجرای این امر به صورت ظاهری بود نه بنیادی. اهم اقداماتی که در این زمینه انجام شد به قرار ذیل است: الغای القاب و منصب مخصوص نظام و القاب کشوری (1304)؛ متحدالشکل نمودن البسه اتباع ایران در داخل مملکت (1307)؛ برنامههای رادیو ایران (1319) و لباس رسمی کارکنان دولت به سبک البسه فرنگی (1304)؛ کشف حجاب؛ سازمان پرورش افکار. هدف اصلی آنها گسترش طرز تفکر و نحوه سلوک غربی و ایجاد رفتاری شبهغربی در سطح همه طبقات و گروههای اجتماعی بود. مروری بر سخنرانیها و تبلیغات رسمی و نهادی نشان میدهد که آنها تمامأ بر گسترش سبک زندگی غربی به عنوان تنها سبک زندگی مطلوب تاکید میکردند. بین سالهای 1304 تا 1320 ساختار اجتماعی ایران بسیار تغییر کرد. الگوهای دیرپای زندگی از هم گسست و تمایلات اجتماعی دیگری، که عموما دربار و تحصیلکردگان غربی القاء میکردند، جانشین آن شد. رواج شهرنشینی و مهاجرت یکسویه از روستا به شهر، در تغییر این بنیادها تاثیر اساسی داشت. مهاجران بریده از وطن به راحتی میتوانستند جذب فرهنگ جدید شهری شوند و پس از مدتی حاشیه نشینی به مرکز نهادهای فرهنگی ــ اجتماعی تبدیل شوند. خوار شمردن میراث مذهبی، بازگشت به ایران قبل از اسلام، در عین حال شیفتگی به ظواهر تمدن غربی، حیات «ایران نو» تحت لوای استبداد پهلوی را به صورت شکلکی تناقضآمیز درآورده بود.
میتوان در بررسی بیشتر گفت احساس حقارت نسبت به پیشرفتهای تمدن غربی و دغدغه رفع عقبماندگی ایران، از جمله مباحث مهمی بود که به دنبال تاثیر امواج مدرنیته بر ایران از دوره قاجار شروع شده بود.
بر این اساس، آموزش و پرورش، فرهنگ، صنعت و ارتباطات، ارتش و ساختار حقوق کشور به طور فزایندهای گرایش به غربی شدن پیدا میکردند. شهرها به سبک غرب درمیآمدند و اصلاحات غیرمذهبی با شدت و حدّت انجام میشد. اما آنچه ذکرکردنی است، این نکته است که غربگرایی در این دوره بیشتر متکی بر احساسات بود تا عقلانیت، و بر فرآیند اصلاحات، عقلانیت چندان حکمفرما نبود.
تقلید و اقتباس از پوسته بیرونی و ظاهری تمدن غرب، بدون توجه به تحولات تاریخی و زیرساختهای جامعه غربی، ویژگی مهم این دوره است. رضاشاه و بسیاری از روشنفکرانی که در پشت صحنه کارگردانی را بر عهده داشتند، با برداشتی سطحی از مدرنیسم و سعی در اجرای آن در ایران، فکر میکردند بر معضل بزرگ عقبماندگی کشور غلبه خواهند نمود. لذا مسائلی چون تغییر نوع پوشاک مردان و زنان، رواج مدهای غربی و وسایل زندگی نو، ایجاد کلوپها و باشگاهها، برگزاری میهمانیهای مختلف همراه با رقص و موسیقی و بسیاری از چیزهای دیگر به تقلید از غرب انجام شد.
به تعبیر دکتر کاتوزیان، فهم نادرست ماهیت و علل و عوامل مدرنیسم اروپایی تا بدانجا تنزل کرده بود که معیار پیشرفت را در کلاه لکنی (شاپو)، کشف حجاب و حتی توالت فرنگی و وان حمام میدیدند. بنابراین مدرنیسم، تجددگرایی و غربگرایی حالتی ظاهری داشت نه ریشهای. در مجموع میتوان گفت که رژیم پهلوی برنامههایش را در جهت غربگرایی و اخذ مدرنیسم طراحی و اجرا میکرد، زیرا تجددگرایی را به تغییر پوشاک مردان و زنان، نوگرایی صنعتی و ایجاد ارتش مدرن میدانست. مهمترین گفتمان سیاسی مسلط در ایران عصر پهلوی همان گفتمان مدرنیسم مطلقه پهلوی بود. این گفتمان نیز مجموعه پیچیدهای از اجزای مختلف، از جمله نظریه شاهی ایرانی، پاتریمونیالیسم سنتی، گفتمان توسعه و نوسازی به شیوه مدرنیسم غربی بود و خود در طی زمان ترکیبات بیشتری پیدا کرد. در این گفتمان بر اقتدارگرایی، اصلاحات از بالا، عقلانیت مدرنیستی، ناسیونالیسم ایرانی، مرکزیت سیاسی، مدرنیسم فرهنگی، سکولاریسم و توسعه صنعتی تاکید میشد.به علاوه در این گفتمان چندان جایی برای مشارکت و رقابت سیاسی وجود نداشت.
شبه مدرنیسم، اقدامات فرهنگی، آموزش رسمی، ترجمه، تغییر پوشاک مردان و زنان از جمله راه های گسترش غربگرایی در ایران بود. شبهمدرنیسم به واقع از نوعی بینش فرهنگی ناشی شده بود که راه چاره کشورهای عقبمانده را تقلید صرف از غربیان میدانست. روشنفکران، که ریشه عقبماندگی را در سنتگرایی میدانستند، اخذ صنعت و فرهنگ غرب را در کنار هم و توام با یکدیگر توصیه میکردند.
در دوره رضاشاه، تجدد تقلیدی و مدرنیزاسیون استعماری و اجباری غلبه کرد و همزمان اعتدال نهادهای ملی و بومی آغاز شد و نهادهای جدیدی جانشین آنها گردید. در این دوره، دین و مذهب تشیع نقش خود را به عنوان وسیلهای برای انسجام ملی از دست داد و به جای آن از آداب و رسوم دیگری برای همسو کردن مردم تحت عنوان ایرانی استفاده گشت. مهمترین مساله برای سردمداران نظام رضاشاهی، ایجاد مبانی جدیدی برای هویتی جدید بود.
پهلویسم (ایرانگرایی و شاهپرستی)
یکی از اصول مهم حاکم بر تجدد، ساختن ایرانی به طرز پهلویسم بود. ویژگی این اصل ایرانیگری و شاهپرستی بود. رجوع به قوانین، مقررات و برنامههای این دوران به روشنی گواهی میدهد که اصل یادشده در بسیاری از برنامههای این دوران مدنظر بوده است. بعضی از تصمیمات و اقدامات فرهنگی دوره ی رضاشاه برای دستیابی به این اصل از این قرار بود:
تصمیم نمایندگان مجلس راجعبه دعوت دولت به تعمیر مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی (1303)، قانون سجل احوال (1304)، قانون یکصدهزار تومان اعتبار برای مخارج جشن جلوس و تاجگذاری (1304)، ماده 81 قانون مجازات عمومی ــ توهین به شخص اول مملکت (1310)، تفسیر اصل 37 متمم قانون اساسی موضوع کلمه ایرانیالاصل (1317)، قانون تبدیل برجها به نامهای فارسی (1304)، آییننامه بهکارگیری سال شمسی به جای سال قمری (1306)، به کار بردن ایران به جای پرس و پرشیا (1309)، سلام شاهنشاهی و سرود ملی ایران (1314)، تغییرات اسامی نقاط و شهرهای کشور به فارسی و نامهای باستان (1314)، مراسم سلام در حضور شاه (1312)، نحوه انتخاب اسامی، نقاشی از تمثال پادشاه (1315)، سازمان پرورش افکار (1317)، سازمان پیشاهنگی (1314)، تاسیس انجمن لغت و ادبیات فارسی (1313)، اساسنامه فرهنگ زبان فارسی (1314) و اساسنامه فرهنگستان زبان ایران (1314).
قوانین و مقررات فوق با تکیه بر ارزش خاصی ضرورت یافت که در این تحقیق تحت عنوان ایرانگرایی و شاه دوستی از آن یاد شده است. قوانینی همچون قانون سجل احوال، تابعیت، و بازسازی مقبره فردوسی، و نیز اساسنامه فرهنگستان زبان ایرانی (فارسی)، که مهمترین گام برای گسترش زبان فارسی بود، دقیقأدر جهت تحقق ارزش ایرانگرایی تصویب شدند. بر اساس اسناد و مدارک موجود میتوان گفت که در آن عصر ایرانیت و شاهپرستی دو رکن مهم و جدانشدنی از مسیر تجدد تلقی میشدند و با یکدیگر همزاد بودند. شاهدوستی و شاهمحوری، تلاش برای خلق وجهه کاریزمایی برای پادشاه و پیوند سلطنت با موجودیت ایران و ایرانگرایی با تاکید بر لزوم تجدید عظمت ایران باستان پس از انقلاب مشروطه به صورت یک آرمان درآمد و ناسیونالیسم یکی از زیرساختهای اساسی حکومت گشت.
در نتیجه میتوان گفت که برای با هم بودن ایراندوستی و شاهپرستی تلاشهای بسیاری میشد. از سال 1314 به تدریج شاهدوستی جنبه افراطی به خود گرفت و ساخت و نصب مجسمه شاه به یکی از اشتغالات شهرداریها تبدیل شد. چاپلوسان در سالهای آخر سلطنت رضاشاه به طور جدی برای القای مفهوم «شاهپرستی» تلاش میکردند و به اشکال مختلف درصدد برآمدند فرهنگ اسلامی را تضعیف سازند. شاه سعی میکرد مشروعیت خود را با حذف فرهنگ اسلامی یا تحریف آن تحقق بخشد.
نتیجه بحث سیاستهای فرهنگی حکومت رضاشاه:
تاسیس سلسله پهلوی و روی کار آمدن رضاشاه را سرآغاز فصلی جدید در هویتسازی ملی ایرانیان باید به شمار آورد. رضاشاه به منظور هویتسازی پروژه خاصی را طراحی و اجرا نمود.
هویتسازی دولت مطلقه پهلوی، که از آن تحت عنوان هویت ایرانی متجدد یاد شده است، در دوران سلطنت رضا پهلوی، شکل خاصی از هویت اجتماعی را ایجاد کرد. گسترش دامنه و نفوذ هویت ملی با دولت ــ ملت سازی مدرن پیوستگی داشت.
زیرا در دولت ــ ملت سازی مدرن، تکوین مبانی جدید همبستگی اجتماعی، تحت عنوان همبستگی ملی، الزامی و ضروری بود.
در فرایند اجرای این پروژه، گروههای دینی اسلامی و ایلی عشیرهای بیشترین حملات را از جانب هویتسازی متحمل شدند. هویتسازی، در عمل، فقط توانست با تکیه بر دولت مطلقه پهلوی موقعیت و جایگاه خاصی را در سلسلهمراتب هویتی ایران اشغال کند و رقبای خود را از نظر رسمی به حاشیه کشاند، اما در بلندمدت بیاعتنایی و بلکه ضدیت با بنیادهای هویتی ایرانیان موجب گردید انقلابی فرهنگی و دینی، سلطنت استبدادی پهلوی را سرنگون سازد.
جزوه درسی +آنچه در کلاس تدریس شده
ملاک آزمون میان ترم و پایان ترم است.
دانشگاه فرهنگیان – پردیس شهید بهشتی مشهد
سید محسن جلیلی پروانه
آزمون میان ترم ( تابستان 96)
قابل توجه دانشجویان درس:
تاریخ اندیشه ها و عمل تربیتی در اسلام و ایران
دانشگاه فرهنگیان - پردیس شهید بهشتی
تاریخ آزمون میان ترم
سه شنبه
96/5/31
موفق و مؤید باشید
جلیلی پروانه
ارسال تحقیق و پژوهش
دانشجویان دانشگاه فرهنگیان
پردیس شهید بهشتی
آخرین مهلت ارسال تحقیقات و پژوهش ها به
جیمیل استاد
96/5/30
موفق باشید - جلیلی پروانه
درس: تاریخ اندیشه ها و عمل تربیتی در اسلام و ایران
درس : تاریخ اندیشه ها و عمل تربیتی در اسلام و ایران
بخش چهارم : دوره جمهوری اسلامی ایران
تاریخچه آموزش وپرورش در ایران
سوابق تعلیم وتربیت آدمی نشان میدهد که به علت ناچیز بودن مجموعهی میراث اجتماعی و ساده بودن ارتباطات انسانی آموزش وپرورش به وسیله خانوادهها و بیشتر به صورت غیرعمدی انجام گردیده است. با گسترده شدن ...
دانشجویان عزیز ادامه مطلب را مطالعه بفرمایید
تقدیم به دوستان فردوس2
جلیلی پروانه
تاریخچه آموزش وپرورش در ایران
سوابق تعلیم وتربیت آدمی نشان میدهد که به علت ناچیز بودن مجموعهی میراث اجتماعی و ساده بودن ارتباطات انسانی آموزش وپرورش به وسیله خانوادهها و بیشتر به صورت غیرعمدی انجام گردیده است. با گسترده شدن دامنه دانشها و مهارتهای بشری و توسعه فرهنگ و تمدنهای مختلف افزایش جمعیت تراکم نفوس در شهرها و روستاها رفته رفته نوعی دخالت آگاهانه در جریان انتقال فرهنگ وتمدن به کودک و نوجوانان ضروری شمرده شده و ضمن توجه به تربیت غیرعمدی پدید آمد و سالمندان با توجه به مقاصد معین به پرورش خردسالان پرداختند و برای انجام دادن وظایف تعلیم و تربیت به صورت رسمی و عمدی طبق ضوابطی به تدریج سازمانهای متعددی را ایجاد کردند. بهترین سازمانها از صدر اسلام تا کنون عبارتند از خانواده. مسجد. مکتب و مدرسه.
سیر تحول تشکیلات آموزش وپرورش
1. در سال 1232 هجری شمسی و به دنبال تاسیس دارلفنون اولین بار وزارتخانهای به نام وزارت علوم تأسیس گردید.
2. در سال 1288 هجری شمسی نام وزارت علوم به وزارت معارف اوقاف و صنایع مستظرفه تغییر یافت.
3. در سال 1317 هجری شمسی وزارت مذکور به نام وزارت فرهنگ خوانده شد.
4. در سال 1343 هجری شمسی بر اساس قانون صرفاً امور آموزش و پرورش پیشدانشگاهی و دانشگاهی به وزارت آموزش و پرورش محول گردید.
5. در سال 1346 هجری شمسی به موجب قانون کلیه امور مربوط به دورههای تحصیلی مربوط به دورههای تحصیلی پیشدانشگاهی به عهده وزارت آموزش و پرورش گذاشته شد.
6. درسال 1366 قانون اهداف و وظایف وزارت آموزش و پرورش در4 فصل 13 ماده و 9 تبصره تصویب گردید.
انواع مدارس و مراکز آموزشی موجود:
1- مدارس دولتی 2- مدارس غیرانتفاعی 3- مدارس استثنایی4- مدارس آموزشگاههای آزاد 5- مدارس وابسته به وزارتخانهها 6- مدارس خارجی 7- مدارس تطبیقی 8- مدارس اقلیتهای مذهبی 9-مدارس شاهد و مدارس نمونه
10- مدارس شبانه 11- مؤسسات تربیت معلم 12- دورههای کاردانی کارشناسی وکوتاهمدت
تاریخچه سازمان مدارس به سبک جدید در ایران
1. تاسیس دارالفنون درسال 1228 (ه .ش ) و آغاز معرفی نظام مدارس در ایران
2. در قانون فرهنگ مصوب 1290 (ه .ش) آمده است که مدارس و مکاتب چهار نوع است: الف. مدارس ابتدایی روستایی ب. مدارس ابتدایی شهری ج. مدارس متوسطه د.مدارس عالی
3. در سال 1313 دورههای تحصیلی ایران شامل دوره ابتدایی (6سال)، اول متوسطه (3سال)، دوم متوسطه (3سال) بوده است.
4. در قانون سال 1322(ه .ش ) دورهای تحصیلی عبارت بوده است از: آموزش ابتدایی(6سال) ب- دوره متوسطه (دو دوره سه ساله که دوره اول عمومی و دوره دوم به بخش نظری وفنی وحرفهای تقسیم شده است)
5. از سال 1345 لغایت 1370 شامل دورههای کودکستان (3-2 سال) دبستان (5 سال) راهنمایی تحصیلی (3 سال)، دوره متوسطه (4 سال) و تحصیلات عالی بر حسب مورد (7-2 سال)
6. از سال 1370 (ه . ش ) تاکنون دوره متوسطه عمومی، فنی و حرفهای به مدت 3 سال و دوره پیشدانشگاهی به مدت یک سال مصوب گردیده است.
برخی از وظایف وزارت آموزش و پرورش
1. تشکیل شورای عالی آموزش وپرورش
2. تشکیل شورای منطقهای که حدود و وظایف و اختیارات آن به تصویب مجلس خواهد رسید.
3. تهیه و پیشنهاد برنامههای میان مدت و بلند مدت در جهت تأمین اهداف آموزش و پرورش
4. هماهنگی با وزارتین فرهنگ و آموزش عالی و بهداشت و درمان و آموزش پزشکی و سایر دستگاههایی که به نحوی در امر آموزش دخالت دارند در جهت هماهنگ ساختن آموزشها در چهار چوب نظام آموزش کشور
5. زیر پوشش قرار دادن کلیه کودکان لازمالتعلیم و تقویت نهضت سواد آموزی
6. آموزش مستمر معلمان و کارکنان وزارت آموزش و پرورش به منظور ارتقا سطح توانایی شغلی آنها
7. تأمین نیروی انسانی آموزش و پرورش از طریق ایجاد دانشسراها و مراکز تربیت معلم
8. تأمین آموزش و پرورش رایگان برای همه مردم تا پایان دوره متوسطه
9. تألیف و چاپ و توزیع کتابهای درسی و نشریات کمک آموزشی
10. ارتباط مستمر با اولیا دانش آموزان و استمداد از آنها در تعلیم و تربیت
11. نظارت بر اجرای صحیح و دقیق کلیه آییننامهها و سنجش و ارزیابی نتایج حاصله از برنامهها
ساختار و زمان آموزش در جمهوری اسلامی ایران
ساختار نظام آموزش و پرورش
ساختار نظام تحصیلی آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی ایران براساس مفاد سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، شامل 6 سال دوره ابتدایی و 6 سال دوره متوسطه (جمعاً دوازده سال) است. هر دوره تحصیلی نیز به دو دوره سه ساله تقسیم می شود.
دوران تحصیل رسمی و عمومی، با توجه به ماهیت و ویژگی برنامه های درسی شامل دو دوره آموزش عمومی (مرکب از دور ه ابتدایی و دوره متوسطه اول( و نیمه تخصصی )دوره متوسطه دوم )خواهد بود و در پایان دوره متوسطه دوم به دانش آموزان مدرک دیپلم اعطا می شود.
دوره پیش دبستان به دوره دو ساله رسمی و غیر اجباری اطلاق می شود که کودکان گروه سنی 5 و 6 سال را تحت پوشش برنامه های آموزشی و تربیتی قرار میدهد. برنامه های آموزشی و تربیتی این دوره و میزان حضور نوآموزان در مراکز پیش دبستانی با توجه به ویژگیهای کودکان منعطف و سیّال است.
سن شروع دوره ابتدایی، 6 سال تمام خواهد بود. برنامه های درسی سه سال اول دوره ابتدایی به صورت منعطف با عنایت به توانایی ها و تفاوت های دانش آموزان تدوین و در آن آموز شهای پیش نیاز و جبرانی ویژه کودکان مناطق محروم و دو زبانه پیش بینی میشود.
مشاوره و هدایت تحصیلی و تربیتی در همه دوره های تحصیلی الزامی است. انتخاب شاخه و رشته تحصیلی در پایان دوره آموزش عمومی و بر اساس نتایج عملکرد درسی و تربیتی در طول این دوره تحصیلی صورت م یگیرد.
دور ه متوسطه دوم دارای سه شاخه نظری، فنی و حرفه ای و کاردانش است؛ هر یک از شاخه های این دور ه دارای رشته هایی خواهد بود که تنوع آ نها براساس نیاز جامعه، اقتضای زمان و امکان اجرای آن تعیین می شود.
زمان تعلیم و تربیت ١ سال تحصیلی از اول مهر ماه هر سال شروع و تا پایان شهریور ماه سال بعد ادامه خواهد داشت؛ زمان آموزش هر پایه تحصیلی در دوره ابتدایی 925 ساعت، در دوره متوسطه اول 1110 ساعت و در دوره متوسطه دوم شاخه نظری 1295 ساعت و شاخه فنی و حرفه ای و کار دانش 1480 ساعت خواهد بود.
علاوه بر این، در تمامی پایه ها 50 ساعت به فعالیت های خارج از کلاس و مدرسه متناسب با اقتضائات برنامه درسی هر حوزه یادگیری اختصاص می یابد و 50 ساعت متناسب با شرایط و اقتضائات محیطی در اختیار استان ها، مناطق و مدارس قرار می گیرد جمعاً 100 ساعت .
با عنایت به راهکار سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و بنا به ضرورت پاسخگویی به نیازها و اقتضائات محلی و منطقه ای، برنامه ریزی و تأمین محتوای بخشی از زمانِ رسمی تعلیم و تربیت در اختیار استان، منطقه و مدرسه خواهد بود که در چارچوب آئین نامه های ابلاغی برنامه ریزی و اجرا می شود؛ ساعات کار هفتگی دوره ابتدایی 25 ساعت در کلیه پای هها و زمان هر جلسه در پایه های اول، دوم و سوم 45 دقیقه و در پایه های چهارم، پنجم و ششم 50 دقیقه میباشد.
میانگین ساعات کار هفتگی دوره متوسطه اول 30 ساعت در کلیه پایه ها و زمان هر جلسه 50 دقیقه میباشد، و ساعات کار هفتگی دوره متوسطه دوم نظری حداکثر 35 ساعت در کلیه پایه ها و زمان هر جلسه 50 دقیقه میباشد و ساعات کار هفتگی دوره متوسطه دوم فنی و حرفه ای و کاردانش متناسب با رشته های تحصیلی حداکثر 40 ساعت در کلیه پایه ها و زمان هر جلسه 50 دقیقه میباشد .
تبصره: زمان اختصاص یافته به هر جلسه و زمان استراحت بین آنها مجموعاً 60 دقیقه می باشد و تلفیق دو جلسه درسی بویژه در دوره ابتدایی مجاز نمی باشد.
جدول عناوین دروس و زمان اختصاص یافته به آنها از سوی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی پیشنهاد و به تصویب شورای عالی آموزش و پرورش خواهد رسید؛ وزارت آموزش و پرورش مسئولیت زمینه سازی لازم برای هدایت و غنی سازی زمان غیررسمی تعلیم تربیت در خانه، مدرسه و خارج از مدرسه را بر عهده دارد.
وزارت آموزش و پرورش موظف است از مشارکت حداکثری خانواده ها، دستگا ههای فرهنگی، هنری، خدماتی، مذهبی، تولیدی و...برای طراحی و اجرای برنامه ها و فعالیت های خارج از کلاس و مدرسه، به خصوص بخشی از برنامه ها که در تابستان اجرا میشود استفاده نماید.
از نمونه فعالیتهای رسمی خارج از کلاس و مدرسه میتوان:
مشاهده طبیعت، انجام فعالیت میدانی و بازدید از موز ه ها، نمایشگا هها و مراکز علمی، تولیدی، فرهنگی موز ه ها، کانو ن های تربیتی محله و مذهبی ... مساجد، زیارتگا ه ها، دارالقرآ ن ها و …، نهادها و مؤسسات اجتماعی، شرکت در فعالیت های ورزشی، شرکت در فعالیت گرو هها و
اختصاص حداقل 10 درصد و حداکثر 20 درصد از برنامه های آموزشی به معرفی حرفه ها، هنرها، جغرافیا، آیین و رسوم، نیازها و شرایط اقلیمی و جغرافیایی استان ها به ویژه مناطق روستایی و عشایری با رعایت استانداردهای ارتقای کیفیت و تقویت هویت اسلامی ایرانی دانش آموزان در چارچوب ایجاد کار آمدی و تقویت هویت ملی.
مبنای محاسبه زمان آموزش و امتحانات 37 هفته از اول مهر ماه تا پایان خرداد ماه می باشد.
آیندهی فلسفه تعلیم و تربیت در ایران
وضعیت گذشته و حالِ رشتهی فلسفه تعلیم و تربیت در گسترهای جهانی و ملّی نشان میدهد که سیر تحولات این رشته در جهان بسیار سریع و همراه با رشد و توسعهای فزاینده بوده و کشور ما در حال گذار از مرحلهای پیشتاریخی است. با توجه به مباحثی که در این مقاله مطرح شد، بخش اعظم تلاش پژوهشگران فلسفه تعلیم و تربیت در ایران معطوف به این شده است که اهمیت این رشته را به معلمان نشان دهند، صرفاً بدین دلیل که فلسفه تعلیم و تربیت مستقیماً به عملکرد تربیتی معلمان مربوط میشود. تحلیل آثار پیشگامان این رشته، و مجموعهی دیگر آثار تألیفی در فلسفه تعلیم و تربیت ایران مؤید این وضعیت است. همچنین، جریان فکری حاکم بر پژوهشهای مربوط به فلسفه تعلیم و تربیت در ایران تا اندازهای تابع جریان فکری بینالمللی است که تا حدود سه دههی گذشته در مغرب زمین رایج بوده است .
با وجود این، لازم است تصریح شود که ارتباط انحصاری میان فلسفه تعلیم و تربیت و «عمل» مخاطرهآمیز مینماید. زیرا فیلسوفان تربیتی ضمن ترغیب معلمان برای توجه به فلسفه تعلیم و تربیت، دیگر تعهدات و اهداف حرفهای خود را نادیده میگیرند. بهعبارت دیگر، تأکید بسیار بر رابطهی میان نظر و عمل، ممکن است به غفلت از این نکته منجر شود که فیلسوف تربیتی در درجهی نخست یک فیلسوف است.
در حال حاضر، توجه بیش از حدّ متخصصان این رشته به افعال تربیتی معلمان و کمتوجهی به ساحت فلسفی فلسفه تعلیم و تربیت نگران کننده است. در واقع، دغدغهی اصلی متخصصان این رشته ناظر به تصور معلمان از نتایج پژوهشهای آنها نیست؛ بلکه بهعکس، مسألهی اصلی ناظر به بیتوجهی به جنبههای فلسفی آن است؛ یعنی، همان چیزی که مشروعیت عقلانی فلسفه تعلیم و تربیت را تهدید میکند. همانطور که برگس (نقل از: سیگل، 1981) مطرح کرده است، فلسفه تعلیم و تربیت اکنون به ابزاری برای فروش تبدیل شده و در خدمت بازار و مراکز تجاری و حرفهای قرار گرفته است.
موضوعاتی نظیر «اخلاق در تربیت»، «تفکر انتقادی» و... توجه فزایندهای را به خود جلب کردهاند و موفقیت و کامیابی فیلسوفان تربیتی و حتی نشریات تخصصی با این معیارها بررسی میشوند (سیگل، 1981). در حالیکه، اهمیت این رشتهی تخصصی صرفاً ناظر به خدمتی نیست که میتواند در اختیار مدرسه و معلمان قرار گیرد؛ بلکه اهمیت آن در استحکام پایههای فلسفیاش است. در عصر جدید، فیلسوفان علاقهی چندانی ندارند که توجه خود را صرفاً به عمل معیّنی نظیر تربیت معطوف کنند (سیگل و شفلر، 2005).
بنابراین، لازم است فرصت را مغتنم شمرده و این رشته را بهعنوان فلسفهای اصیل بازسازی کرد. اکنون لازم است تمایز میان فلسفهی محض و فلسفه تعلیم و تربیت از میان برداشته شود و بدین وسیله، کانون توجه فیلسوفان تربیتی به سؤالات فلسفی معطوف گردد. هدف نخست فیلسوف تربیتی باید ناظر به توسعه و تعمیق فهم مباحث فلسفیای باشد که در فرایند تربیت رخ مینماید. بنابراین، فهم مبانی فلسفی تعلیم و تربیت و نه بهبود عمل آموزش، باید در کانون اصلی توجه قرار گیرد. اگرچه نتیجهی کار فیلسوفان تربیتی به بهبود و بهسازی عمل تربیتی خواهد انجامید؛ اما، هدف اولیه و مستقیم فلسفه تربیتی این نیست.
در نتیجه، فلسفه تعلیم و تربیت مشابه هر فرایند نظریهپردازی باید از دغدغههای عملی و دغدغههای مربوط به کنشگران فاصله بگیرد و مستقل از آنها به فعالیتهایی مبادرت ورزد که واجد اهمیت فلسفی باشند. این نکته بسیار حائز اهمیت است که فیلسوفان تربیتی باید این عقیده را جدّی بگیرند که رشتهی فلسفه تعلیم و تربیت اساساً رشتهای فلسفی است. بیش از نیم قرن پیش، هورن (1316) به جنبههای فلسفی تربیت اشاره داشته و این اثر در دههی دوم قرن 14ه. ش. نیز به فارسی برگردانده شده است؛ اما، روند فعالیتهای فیلسوفان تربیتی در کشور ما بهنحوی بوده است که مبادرت به عمل مرجّح تلقی شده است.
برنامهی درسی دورههای تحصیلات تکمیلی این رشته که بیشتر خاصیت دایرهالمعارفی داشته و دروس متنوعی از همهی رشتههای علوم تربیتی نظیر اقتصاد آموزش و پرورش، جامعهشناسی آموزش و پرورش، برنامهریزی درسی، مدیریت آموزشی و... را در بر میگیرد، نیز از این وضعیت حکایت میکند. باید توجه داشت که منظور این نیست که فلسفه تعلیم و تربیت باید از پرداختن به مسائل تربیتی اجتناب ورزد؛ بلکه برعکس، فیلسوف تربیت باید تربیت را در کانون توجه خود قرار دهد؛ اما، آنچه به پژوهش فیلسوفان تربیتی مشروعیت میبخشد، جنبهی فلسفی آن است.
بنابراین، بهعنوان یک قلمرو مشروع پژوهش فلسفی، هدف فلسفه تعلیم و تربیت این است که قلمرو آن معطوف به فهم ابعاد فلسفی تربیت باشد. لازم است و امید میرود که انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران، بهعنوان یک انجمن حرفهای، رابطهی میان فلسفه و فلسفه تعلیم و تربیت را تقویت نموده و جایگاه فلسفه تعلیم و تربیت را با تکیه بر موضوعات فلسفی که از افلاطون تا دیویی مطرح شدهاند، ارتقاء دهد.
وضعیت کنونی نشان میدهد که فلسفه تعلیم و تربیت در ایران در مرحلهی خودیابی و وارسی نقش خود در نظام آموزشی بوده و امید آن میرود که در آیندهای نزدیک با شناخت و بهبود وضعیت خود در نظام آموزشی کشور به رشد مطلوب رسیده و به ایفای نقش بنیادین خود در این نهاد فرهنگی بپردازد. اگرچه رابطهی فلسفه تعلیم و تربیت و نظام آموزشی ایران چندان پویا بهنظر نمیرسد، اما افزایش تعداد دانشآموختگان، افزایش محصولات و آثار ارزشمند علمی، برگزاری سمینارهای تخصصی، تشکیل انجمن ملّی، تأسیس نخستین نشریهی تخصصی، و افزایش روزافزون گروههای دانشگاهی در این رشته میتواند زمینه را برای بهبود کیفیت این ارتباط فراهم سازد.
اکنون در وضعیتی هستیم که میزان مشارکت متخصصان فلسفه تعلیم و تربیت کشور در نشستهای تخصصی بینالمللی رو به افزایش است. این تعامل و تشریک عقاید با فیلسوفان تربیتی سایر کشورها و انجمنهای بینالمللی میتواند به توسعهی این رشته کمک کند. بدین ترتیب، جهتگیریهای جدید در فلسفه تعلیم و تربیت در جهان، دریچههای تازهای را به آموزش و پرورش در ایران
گسترش پژوهش در فلسفه تعلیم و تربیت بهطور خاص، و در نظام آموزشی کشور بهطور عام، و ترغیب و تشویق پژوهشگران بدین امر، بههمراه ترویج شیوهی پژوهش در فلسفه تعلیم و تربیت را میتوان بهعنوان عنصری اساسی در بهبود وضعیت آتی این رشته در کشور تلقی کرد.
نکتهی اساسی دیگر به نسبت میان گفتمان و زمینهی اجتماعی و تاریخی مربوط است. بر این اساس، انتظار میرود فیلسوفان تربیتی در کشور ما، بههمان اندازه عقایدشان را به زمینهی اجتماعی و تاریخی مباحث مورد سؤال معطوف کنند که در سایر کشورها مطرح است. با وجود این، باید توجه داشت که «فلسفه» یک اقدام جهانی و فراگیر است و پذیرش این واقعیت کمک میکند تا این رشته در کشور رشد کرده و از منظر وسیعتری مورد مداقّه قرار گیرد. از سوی دیگر، فلسفه تعلیم و تربیت در هر دوره باید خود را بازیابی کند.
برای این منظور لازم است آنچه در گذشته رخ داده است را مورد استفاده قرار داده و در عین حال به پیش رود. کامیابی هر رشتهای در گرو مفید بودن در زمان حال و سپس ارتباط با مسائل آینده است و بهترین کار این است که در اموری تشریک کنیم که آینده را بهبود میبخشند.
البته رشد فزایندهی تعداد دانشجویان و دانشآموختگان فلسفه تعلیم و تربیت در ایران میتواند اندکی نیز مخاطرهآمیز باشد. زیرا هنوز شواهد قانع کنندهای برای این منظور وجود ندارد که دانشجویان این رشته با انگیزههای درونی بالا و به قصد ادراک جنبهی فلسفی تعلیم و تربیت به تحصیل میپردازند.
بنابراین، ممکن است این توسعهی کمی به اُفت کیفی دانشآموختگان این رشته منتهی شود. تدریس دروس مختلف، و مبادرت به فعالیتهای متفرقه توسط دانشآموختگان این رشته ناظر بر همین ادعاست. برنامهریزی برای بهبود فلسفه تعلیم و تربیت در ایران اقتضا میکند افرادی به این رشته ورود یابند که قصد دارند به درک بیشتر از خود و دیگران رهنمون شده و بدین وسیله، زمینه را برای درک بهتر جهان هستی فراهم کنند.
جزوه درسی +آنچه در کلاس تدریس شده
ملاک آزمون میان ترم و پایان ترم است.
دانشگاه فرهنگیان – پردیس شهید بهشتی مشهد
سید محسن جلیلی پروانه
نمرات میان ترم - دانشگاه فرهنگیان - پردیس شهید بهشتی
آزمون میان ترم. درس تاریخ اندیشه ها و عمل تربیتی در اسلام وایران
قابل توجه دانشجویان درس
تاریخ اندیشه ها و عمل تربیتی دراسلام وایران
دانشگاه فرهنگیان - پردیس شهید بهشتی
تاریخ آزمون میان ترم
یکشنبه
96/9/26
موفق و مؤید باشید
جلیلی پروانه